خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- میرجلالالدین کزازی: چند روزی است که در باغی در نزدیکیهای تهران به دور از هیاهو و آلودگی شهرهای بزرگ به سر میبرم. اینجا زمینهای فراهم شده است که پس از چندی خاموشی، طبع به سرودن بیآغازم.
دستاورد این سرودنها غزلی است 15 بیتی و چندین چارانه(رباعی) و سپس درپیوستهای بلند در چند 10 بیت که هنوز هم نامی برایشان ننهادهام. به هر روی این رخداد ادبی و فرهنگی در این روزها برایم روی دادهاند.
من بارها گفتهام که سخنور پیشهورز یعنی شاعر حرفهای نیستم. پیشه من سخنوری نیست از همین روی به سخنوری هم آوازه بلند نیافتهام. کماند کسانی که فراچونان سخنور هم میشناسند. از این روست که در میان نزدیک به 100 پوشیه (جلد) کتاب تا کنون پدیده آوردهام تنها چهار کتاب دفتر شعر است.
اما از دید من هنرمند راستین و سرشتین از آن میان سخنور، کسی است که هنر بر او چیره میشود. خواست من از این سخن آن است که هنرمند راستین بندی (گرفتار) و بازیچه هنر خویش است. نیازی نهفته و رازآلود، نیرومند و شکیب او را میسوزاند. خواب از او میرباید و او را به آفریدن وا میدارد.
آفرینش هنری از دید من آگاهانه و بخواست نیست. حتی اگر هنرمندی آگاهانه به آفرینش بپردازد و دست بیازد آنچه در پی این آغاز انجام خواهد گرفت ناخواسته و ناآگاه خواهد بود. من نمیخواهم بگویم به هنگام آفرینش در گونهای از بیخویشتنی و بیگانگی از خود میرسد، خواست من این است که هرگز هیچ هنرمندی نمیتواند با برنامهریزی پیش اندیشی به آفرینش هنری دست یازد زیرا خاستگاه هنر ناخودآگاهی است. ناخودآگاهی فردی هنرمند آن گونه از ناخودآگاهی است که هم مرز با خودآگاهی است.
خاستگاه هنر ناخودآگاهی است اما تراویدههای ناخودآگاهی، توفانهای درون هنرمند هنگامی پدیدهای هنری خواهد شد که به خودآگاهی برسند، از پالوانه(صافی و فیلتر) خودآگاهی بگریزد. تنها در این هنگامه است که آن انگیختگیهای ناخودآگاهانه به پدیدههای فرهنگی که آن را هنر مینامیم خواهد رسید. گونهای زبان خواهد شد که دیگران نیز آن را در میتوانند یافت؛ به یاری آن میتوانند به آزمونی راه ببرند که هنرمندان در نهان و نهاد خود داشتهاند یا به سخنی دیگر به یاری آفریده هنری، آنچه در ژرفای جان هنرمند گذشته است بشناسد.
اگر آن تراویدهها و انگیختههای ناخودآگاهانه از پالوانه خودآگاهی نگذرند به پدیدهای فرهنگی دگرگون شود، پریشان گویی و پرده درآیی خواهد شد. آفریده یا سرودهای بیسامان، تاریک که دیگران راهی بدان نخواهند یافت. آفریدهای ناخودآگاهانه در گونه رؤیا، رؤیای پریشان که نه خفته میتواند زیست و نه دیگران –اگر رؤیا بین آن را با آنان بازگوید-، زیرا آن آفریده در ناخودآگاهی مانده و نتوانسته است به خودآگاهی برسد و آزمونی دیگرگون بشود که دیگران هم بتوانند در آن با هنرمند دمساز و هم باز بشوند.
هم آنچه من تاکنون سرودهام از لختی(مصراعی) مایه گرفته است که ناخواسته، ناآگاه به گونهای ناگهانی در ذهن من برجوشیده است.
آن لَخت نخستین مانند دانهای خرد که در خاک میکاریم از آن درختی بلند و پرشاخ و برگ میروید خاستگاه سرودههای من بوده است. چه سرودههای کوتاه و چه سرودههای بلند.