به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) کتاب «غرش رعد» نوشته محمد معما به تازگی به چاپ دوم رسید. این کتاب اثر قدردانی شده در همایش پنجم اندیشه و قلم ارتش است.
این کتاب به خاطرات «عبدالحمید نجفی» یکی از خلبانهای دوران دفاع مقدس میپردازد که در ایالات متحده آمریکا دوره آموزشی خود را گذرانده بود. وی یکی از خلبانهای هواپیمای F5 است، که رتبه دوم ثبت رکورد پروازهای برونمرزی را با ۱۳۲ پرواز در دوران دفاع مقدس پس از شهید اردستانی در کارنامه دارد. نجفی، از خلبانان ثابت قرارگاه رعد در دوران دفاع مقدس بود و توانست موفق به دریافت مدال فتح در سال ۶۹ از دستان مقام معظم رهبری شود.
درصفحه 169 کتاب «غرش رعد» و در مطلبی با عنوان « پایگاه ناصریه در گرد و غبار» میخوانیم: «صبح زود بریفینگ نهایی انجام شد و رأس ساعت هشت و نیم صبح پنجشنبه نوزدهم آذرماه(1360) با دو فروند اف 5 ئی به قصد بمبارن پایگاه ناصریه از باند پروازی پایگاه امیدیه به پرواز درآمدیم. قرار بود با حداقل سرعت حدود 360 نات پرواز کنیم.
تازه پرواز کرده بودیم که به نادری گفتم: «فکر کنم در محاسبه سوخت مصرفی اشتباه کردهایم. بهتر است بالاتر پرواز کنیم تا سوخت کمتر مصرف شود.» حدود ساعت نه صبح، در حوالی مرز طوفان شن شدیدی درگرفت. به همین علت مجبور شدیم ارتفاع را بیشتر کنیم که همین مساله احتمال شناسایی شدن ما توسط هواپیماهای گشتی عراقی را بیشتر میکرد، ولی خوشبختانه از آنها خبری نبود. بهرغم شلیک متعدد پدافند به پایگاه ناصریه رسیدیم و با اینکه هدف را درست نمیدیدیم تأسیسات پایگاه را پیدا کردیم و دقیقاً بمبها را در آنجا رها کردیم.
پدافند بیهدف ولی بهشدت شلیک میکرد! سریع به سمت مرز گردش کردیم و از مهلکه دور شدیم. نزدیک مرز متوجه اتمام سوخت هواپیمایم شدم. بنابراین باز هم کمی ارتفاع گرفتم، بهطوری که روی شهر اهواز حدود 20000 پا ارتفاع داشتم. چون شماره دو بودم و باید خودم را با شماره یک هماهنگ میکردم، بیشتر سوخت مصرف میکردم. با این بنزین بیشتر از پنج دقیقه نمیتوانستم پرواز کنم که باند پایگاه امیدیه نمایان شد و به سلامت به زمین نشستیم. دو سه روز بعد خبر دادند بستان آزاد شده است و به ما هم گفتند که به پایگاه وحدتی برگردیم و ما صبح یکشنبه بیست و دوم آذرماه به پایگاه چهارم شکاری مراجعه کردیم. تا پایان آزادسازی بستان نیروی هوایی و هوانیروز تعدادی هواپیما از دست دادند، ولی آزادی بستان که مرکز خوشگذرانی عراقیها شده بود ارزشش را داشت.»
همچنین در صفحه 170 کتاب، در مطلبی با نام «بعثیها جنایتکاران بالقوه» آمده است: «وقتی از پایگاه امیدیه به دزفول رسیدیم هواپیماهای ترابری در حال سوار کردن مجروحان بودند. سوار ماشین شدم و به رمپ پروازی رفتم تا آنها را ببینم، ولی ای کاش نمیرفتم، چون زنهایی را دیدم که بهرغم سن کم نمیتوانستند خوب راه بروند و آنقدر به دست دژخیمان عراقی کتک خورده بودند که صورتهایشان زخمی و ورمکرده بود. با دیدن این اوضاع روحیه بچهها بهشدت پایین آمده بود. باورش سخت بود. آیا عراقیها اجازه داشتند این کارهای زشت را انجام بدهند؟ دیدن این صحنهها اثر خیلی بدی در پایگاه گذاشته بود، بهطوری که حتی خلبانهای هواپیمای سی 130 حاضر به جابهجایی عراقیهای اسیرشده در بستان نبودند و بیشتر قصد کشتن آنها را داشتند.
مسئولان آخر هم مجبور شدند آنها را با قطار انتقال دهند. ولی قطار هم مشکلات خودش را داشت. مردم متوجه جنایتهای عراقیها در بستان شده بودند و مسئولان میدانستند در صورت خروج اسرای عراقی از پایگاه جو متشنج میشود و معلوم نبود مردم اجازه بدهند آنها به ایستگاه راهآهن برسند. به همین دلیل مجبور شدند ریل قدیمی را که وارد پایگاه میشد آماده کنند و قطار را به داخل پایگاه بیاورند تا اسرای عراقی را انتقال دهند. اگرچه دیدن این صحنهها روحیه خلبانها را پایین آورده بود، همه را مصممتر از قبل کرد؛ یعنی آنهایی که کمی سست شده بودند هم به خود آمدند و برای شرکت در عملیاتهای پروازی داوطلب شدند. نیروهای ارتش و سپاه و بسیج واقعیت را دیدند و متوجه شدند که اگر به دشمن فرصت بدهیم، باید شاهد اعمال غیرانسانی باشیم.
کلیه پروازها به صورت روزانه انجام میشد. اکثر پروازهای ما بهصورت گشت هوایی بود. با از دست دادن هر هواپیما توان هوایی ما کمتر میشد، چون ما جایگزینی برای آن نداشتیم. در طرف مقابل، عراق با حدود 380 فروند هواپیما به ما حمله کرده بود که حدود دویست فروند آن را از دست داده بود، ولی با تجهیز همهجانبهای که از طرف ابرقدرتها میشد در آن موقع حدود ششصد هواپیمای شکاری داشت. با زیاد شدن تعداد هواپیماها، صدام سعی کرد جنگ هوایی را به خلیج فارس هم بکشاند که در این میان خلبانهای دلاور پایگاههای اصفهان، بوشهر و بندرعباس درسی فراموشنشدنی به دشمن دادند.
در آن روزها خبر میرسید که دلاورانی چون عباس دوران و علیرضا یاسینی و حسین خلعتبری بیش از صد پرواز جنگی انجام دادهاند که این به نوبه خود یک رکورد محسوب میشد. اما از آنجا که میدانستیم در صورت از دستدادن هواپیما جایگزینی برای آن نداریم، مأموریتها باید با محاسبات دقیق و سعی و کوشش فراوان خلبانها انجام میشد، که مسؤولیت سنگینی بر دوش آنها میگذاشت.
دیماه 1360 بود. صدام که بهشدت نگران از دست دادن اسکلههای البکر و الامیه بود، جزیره بوبیان را به مدت 99 سال از کویت اجاره کرد، چون میدانست که هر عملی از طریق این جزیره انجام شود، ایران کویت را داخل جنگ نمیکند. اسکلههای البکر و الامیه برای ما هم اهمیت داشت. اگر میتوانستیم آنها را از کار بیندازیم، بخش عمده صادرات نفتی عراق قطع میشد. در این بین نقش کویت در کمک به عراق بسیار پررنگ بود و بنادر و راهها و وسایل نقلیه کشورش را در اختیار صدام گذاشته بود.»
«غرش رعد» را انتشارات عماد فردا با شمارگان دو هزار نسخه، قطع رقعی، 392 صفحه و به بهای 250هزار ریال روانه بازار نشر کرده است. چاپ نخست این کتاب در بیست و هشتمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران با استقبال بسیاری مواجه شده بود.