Quantcast
Channel: خبرگزاری کتاب ايران (IBNA) - پربيننده ترين عناوين :: نسخه کامل
Viewing all articles
Browse latest Browse all 59994

«طلابازی» روی پیشخان رفت

$
0
0
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، کتاب «طلا بازی» اولین تجربه امیرحسین شربیانی در حوزه رمان نویسی، از سوی انتشارات «چشمه» منتشر شد. این رمان داستان هفده روز از زند‌گی پسری جوان به نام پیمان را در 51 بخش مجزا ارائه روایت می‌کند. پیمان در بازار تهران در دکان طلافروشی خانواد‌گی‌شان مشغول کار است و همواره از دوران کودکی خود و «باباجیلی» پدر بزرگ پولداری که او را سوار بنز خودش می کرد، یاد می‌کند. پدر پیمان مردی قمارباز است که تقریبا تمام دارایی‌ خود را در راه قمار از دست داده و سرمایه زندگی آنها هر روز کوچک و کوچک‌تر می‌شود. مادرش نیز که سند دکان باقی‌مانده در دست اوست، قصد دارد تا با ترک کشور از زیر بار این زند‌گی رها شود. امیرحسین شربیانی، نویسنده این رمان، پیشتر برای انتشار رمان «کوچه پشتی» نیز اقدام کرده بود که موفق به دریافت مجوز چاپ از وزارت ارشاد نشد؛ به این ترتیب «طلابازی» نخستین رمان منتشر شده او محسوب می‌شود. همچنین در کارنامه ادبی این نویسنده، ده سال داستان‌نویسی جدی و حضور مستمر در فضای مجازی ادبی نیز به چشم می‌خورد. در بخش‌هایی از این رمان می‌خوانیم: «بابا گفته بود حق ندارم پایم را بگذارم بازار. بعد سبیل‌هایش را تابانده بود و گفته بود شاش خورم اگر این کار را بکنم. قاچاقی چند باری رفته بودم و از دور به جای خالی باباجیلی نگاه کرده بودم. از عمو احد هم خوشم نمی‌آمد. عین مجسمه بود. دیگر بازار رفتن فایده‌ای نداشت. باباجیلی؛ وصیت نامه‌ات را باز کرده بودند و عجب حال بابا گرفته شده بود. توی اتاقم نشسته بودم و لای کتاب را باز کرده بودم و خیره به آن، گوشم به وکیل خانوادگی بود که وصیت نامه‌ات را جلوِ همه می‌خواند. مامان گفته بود بیا، آن همه پشت سر آن خدابیامرز حرف زدی، آخرش هم همه چیز را بین تو و احد تقسیم کرد. بابا سیگار کشیده بود و گفته بود، من پسر بزرگ بودم، باید به من بیشتر می‌داد و با عموم احد پچ پچ کرده بود. بعدش دیگر جای خالی تو خالی‌تر شد. مغازه‌ات بزرگ‌ترین مغازه راسته بازار بود: ویترین چوبی با دیواره‌های چوبی. یک ترازوی قدیمی آن وسط و دور تا دور کمد. سرویس‌های قدیمی و الماس‌های درشت. بعد حیاط بازار بود مثل یک کاروانسرا و حجره‌های آبکاری و تعمیرات، اطراف آن درهای چوبی و لته‌های همیشه باز و چند نفر با لباس‌های گرم نشسته کنار بخاری‌های داغ. هوای سرد تبریز و لرز گرفتن از دست بابا که مغازه باباجیلی را برای همیشه داد و رفت.» «حتم داشتم زیبا خانم هم یک روزی سوار بنز بابای بابا جیلی شده. جد بزرگ‌مان رفته بود دنبالش و در مرسدس پونتون 180 را برایش باز کرده بود. یا باباجیلی مرسدس بنز کوپه‌ی اس ال 350‌اش را پارک کرده بود جلو خانه‌ اشرف خانم و تعظیم کرده بود و در را برای عشقش باز کرده بود و او با لبخند باشکوهی سوارش شده بود. هیچ کدام‌شان با حسرت از دنیا نرفتند. من هم نمی‌روم، زهرا هم نباید برود. هیچ ماشینی به پای این بنز نمی‌رسد. هیوندا در تبلیغش گفته بود کم مصرف و ارزان. مرسدس بنز هم زده بود: با حسرت از دنیا نروید.» رمان «طلا بازی» نوشته امیرحسین شربیانی، در 226 صفحه، شمارگان هزار نسخه و با قیمت 16 هزار و 500 تومان، از سوی نشر «چشمه» راهی بازار کتاب شد.  

Viewing all articles
Browse latest Browse all 59994

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>