خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- نخستین رمان «کلگ» با عنوان «آیا هیچوقت خانوادهای داشتهاید» داستان رخدادهای پس از یک آتشسوزی فاجعهبار در یک شهر کوچک را بیان میکند و در سال 2015 جزو فهرست نامزدهای جایزه «من بوکر» انتخاب شده است.در ادامه گفتوگوی وی را با نشریه گاردین میخوانید.
چه مدت زمان برد تا بپذیرید که میتوانید رمان بنویسید؟
خیلی زمان برد. اگر پیش از این از من میپرسیدید که میتوانم رمان بنویسم، پاسخ من «نه» بود. انگیزه نوشتن رمان زمانی در من برانگیخته شد که نخستین کتاب خاطراتم را نوشتم. این کتاب مرا به شهری برد که در آن بزرگ شده بودم؛ به همان خانهها و خیابانها. البته خاطرات دردآوری نیز از آنجا داشتم.
آیا نوشتن رمان از انتشار خاطرات سختتر است؟
بله. هنگامی که خاطرات خود را مینویسید زنجیرهای از وقایع زندگی را در اختیار دارید که میتوانید با آن کار کنید؛ مثل این که خاک کوزهگری را داشته باشید و فقط لازم است روی آن کار کنید تا به شکل کوزه درآید. اما در نوشتن یک رمان شما باید نخست خاک را بسازید. بیشتر آنچه را در سه سال اول نوشتم در کتاب نیاوردهام؛ به هر حال ساختن یک دنیای دیگر بسیار دشوار است.
شما خودتان ناشر هم هستید. نویسندگانی که با شما کار میکنند درباره رمان شما چه واکنشی نشان دادهاند؟
به طور باور نکردنی برخورد حمایتی داشتند. حتی برخی میخواستند نسخه پیش از چاپ را هم بخوانند.
نوشتن رمان بر خود شما هم تاثیر هم داشته است؟
حقیقت این است که نوشتن رمان موجب شد تا بهتر بتوانم آسیبپذیری، تنهایی و هیجان را درک کنم؛ به ویژه اینکه این رمان به نوعی به من هویت داده است.
در فهرست جایزه ادبی «من بوکر» بودن چه معنایی برای شما دارد؟
تجربه ناشر بودن به من میگوید که این جایزه یکی از معدود جوایزی است که وقعا مهم است. من به بزرگی و اهمیت این جایزه اعتقاد قوی دارم و از قرار گرفتن نامم در این فهرست بسیار خوشحال شدم. از طرف دیگر فروختن رمانهای جدی در این سطح بسیار سخت است و به همین دلیل نویسندگان به این جوایز متکی هستند.
در کتاب خاطراتتان درباره رنجهای خود نوشتید. به نظر شما نوشتن میتواند مرهمی بر رنجها باشد؟
نوشتن برای من توفیقی است برای هوشیار ماندن. کاری که من انجام میدهم خود یک مرهم است. هرچند من به نوشتن به عنوان یک درمان نگاه نمیکنم. حتی کتابهای خاطراتم نیز درمان رنجهایم نبودند. فکر نمیکنم نوشتن رمان نوعی کمک به خود باشد؛ با وجود این میدانم که وقتی جوان بودم، ادبیات بود که زندگیام را نجات داد؛ ادبیات بود که مرا قادر میساخت تا درون داستانها پنهان شوم و احساس تنهایی نکنم.
شما از دو زاویه ناشر و نویسنده میتوانید به کتاب نگاه کنید. آینده کتابها را چگونه میبینید؟
دنیا به طور دائم در حال تغییر است بنابراین کاملا منطقی است که شما درباره آینده چیزهایی که دوست دارید و برایتان مهم است نگران باشید. با وجود این فکر میکنم ادبیات به حیات خود ادامه خواهد داد. نگرانیهایی درباره کتاب وجود دارد اما امروزه درک و فهم جدیدی درباره شکل فیزیکی اشیاء وجود دارد. اگر مردم چیزی را دوست داشته باشند، اگر کتاب را بخواهند، میتوان امیدوار بود. من به عنوان یک ناشر فکر میکنم کار نشر یک تجارت عادی است. بسیاری از بهترین کتابهایی که من دیدهام در سالهای اخیر به طور سنتی منتشر شدهاند بنابراین به تداوم نشر کتاب امیدوارم.