خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) – نشریه «نیویورک تایمز» در یادداشتی بر این کتاب آورده است: «دلایل خوبی برای نوشتن کتابی درباره بمباران اتمی «ناکازاکی» و عواقب هولناک و دردناک پس از آن وجود دارد. بسیاری درباره «هیروشیما» شنیدهاند؛ شهر دومی که توسط یک خلبان ایرلندی – امریکایی بمباران شد؛ بمب اتمی که درست بر بالای بزرگترین کلیسای کاتولیک آسیا فرود آمد و بیش از 70 هزار غیرنظامی را در همان زمان و بسیاری دیگر را در طول زمان به کشتن داد. اما ناکازاکی کمتر در میان مردم معرفی شده است.»
«توصیفهای دلخراش «سوزان ساوتهارت» به ما این فرصت را میدهد تا بفهمیم، مردمی که شانس این را نداشتهاند تا در دم جان بسپارند چه احساسی دارند: زنی که چشماناش را در مقابل نوری که دستانش را پوشانده میگیرد تا دریابد که پوست ذوب شده صورتش بر کف داستانش میریزد. یا: صدها کارگر مزرعه و دیگرانی که مبهوت، مویه کرده و ضجه میزنند. برخی اعضای بدن خود را پیدا نمیکنند و دیگرانی که به شدت سوختهاند و حتی اگر لباس بر بدن نداشته باشند، به گونهای نمیتوان تشخیص داد مرد هستند یا زن. «یوشیدا»، یکی از شاهدان این فاجعه بشری میگوید که شخصی را دیده بود که دیگر چشم نداشت.»
«بسیاری از بازماندگان پس از جنگ به بیماریهای ناشی از رادیواکتیویته به طرز فجیعی کشته شدند، موهایشان میریخت، روی صورتهایشان لکههای صورتی هویدا میشد و پوستهایشان ذوب میشد. و آنانی که از موج نخست بیماریها جان به در برده بودند، حتی دهها بعدتر بسیار بیشتر در معرض مرگ از ابتلا به سرطان خون و دیگر سرطانها قرار داشتند.»
همچنین در کتاب «ناکازاکی: زندگی پس از جنگ هستهای» افشا شده است که: «آن چه اوضاع را بدتر میکرد این بود که پزشکهای ژاپنی که تلاش داشتند تا آلام قربانیان این بمباران هستهای را کاهش دهند، تا دهه 1950 میلادی از سوی اداره امریکایی اشغال ژاپن، از دستیابی به اطلاعات درباره این نوع بمب منع شده بودند.»
«نیویورک تایمز» مینویسد: «آن چه خوانندگان کتاب ناکازاکی را شگفتزده میکند افشای این نکته است که حتی در سال 1946 نیز توصیفهای «جان هرسی» درباره هیروشیما و انتشار تصاویر ویرانههای این شهر و ناکازاکی و دادههای پزشکی در ژاپن تحت فشار مقامات امریکایی ممنوع شده بود.»
«قوت کتاب ساوتهارد در این است که از مستندات انتزاعی رهاست. این نویسنده که کارگردان تئاتر نیز هست، نوشتن کتاب را از سال 1986، هنگامی که به عنوان مترجم استخدام شد، آغاز کرد. او در نوشتار کتاب ناکازاکی تلاش داشته به جای تمرکز بر آمار صرف درباره سرنوشت اشخاص سخن بگوید. در کتاب ما درباره «وادا کوچی»، دانشجوی کارگری که برای بخش حمل و نقل شهرداری کار میکرد میخوانیم و نیز درباره دختر مدرسهای 16 سالهای با نام «ناگانو اتسوکو»؛ و نیز دختر نوجوان دیگری نیز در کتاب از او نام برده شده است: دوهو مینکو. و نیز پسر 13 سالهای با نام «یوشیدا کاتسوجو».
«آنها در زمان بمباران این سنها را داشتهاند و آن چنان دچار نقصهای شدید شدهاند که نه تنها درمانی طولایمدت و طاقتفراسا را تحمل کردهاند بلکه ناچار هستند خود را از جامعه به دور نگه دارند. کودکان با فریاد از آنها فرار میکنند و آنها را هیولا میپندارند. از یافتن همسر و دوست ناامید هستند زیرا مردم از انتقال ژنهای بیماری به آیندگان خود هراس دارند.»
«نیویورک تایمز» میافزاید: «تنها دلیلی که درباره انسانهای توصیف شده در کتاب ساوتهارد می خواهیم بدانیم این است که تمامی آنان تلاش میکنند بر شرم خود غلبه کنند و از تاریکی بیرون آیند یا راوی داستان درباره بمب اتم سخن بگویند و برای مردم مصائب جنگ اتمی در سخنرانیهای عمومی، در مدارس، کنفرانسها و تجمعات صلحآمیز را تشریح کنند.»
«در این کتاب ساوتهاوس بدون توجیه رفتارهای دوران جنگ ژاپنیها، در کتاب ناکازاکی: زندگی پس از جنگ هستهای او تلاش کرده است تا با قربانیان ژاپنی همدردی کند و بدین گونه خشم خود را از تهاجمهای نظامی پس از جنگ جهانی دوم امریکاییها و دورویی آنها ابراز میکند. هر چند، فقدان تئوری و تحلیل در کتاب خودنمایی میکند و شاید بهتر میبود درباره این دوروییها تحلیلهای سیاسی نیز گنجانده میشد. البته با وجود این و این که کتاب به روشنی رنجهای قربانیان را نمایان نمیکند، اما سعی دارد تا از طریق داستانگویی پیامآور صلح باشد.»
نیویورک تایمز در پایان مینویسد: «پیام کتاب ناکازاکی: زندگی پس از جنگ هستهای بسیار روشن است؛ برای امریکاییها بسیار شرمآور است تعداد زیادی از انسانها را بکشند و سپس حقایق مهیب و نفرتآور آن را سالها پس از جنگ پنهان نگه دارند.»