به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، کتاب «رهآغاز فرمانروایی ایل قاجار» از مجموعه تاریخ و شناخت جامعه معاصر ایران (2) تالیف دکتر ناصر تکمیلهمایون به بررسی سقوط صفویه و شیوه قدرتیابی ایل قاجار و برپایی پادشاهی آن میپردازد.
این کتاب در نه فصل تنظیم شده که سرفصلهای آن عبارتند: «سیمای تاریخی دوران آشوب»، «نقش و موقعیت سیاسی فتحعلیخان قاجار قوانلو»، «محمدحسنخان در مسیر شهریاری»، «اقدامات قدرتطلبانه حسینقلیخان جهانسوز»، «قیام آقامحمدخان قاجار»، «نبردهای آقامحمدخان قاجار و لطفعلی خان زند»، «جنگهای اقامحمدخان در قفقاز»،«آخرین تلاشها»، «خان قاجار بر اورنگ پادشاهی» و صفحاتی با نام «فرجام سخن».
نگاه متفاوت محققان برونجامعهای به تاریخ قاجار
در سطور نخستین کتاب صفحاتی با عنوان «درآمد» گنجانده شده که در آن میخوانیم: «در این پژوهش تکیه بر جنبشها و حرکتهای اجتماعی و سیاسی قاجاریان بیشتر مورد توجه قرار دارد و به همین دلیل کوشش شده تا طی فصول نهگانه با برخورداری از منابع و نگارشهای تاریخی خودی و محققان برونجامعهای که نگارشهای متفاوتی با پژوهشگران ایرانی دارند، از نخستین اقدامات قدرتمندانه فتحعلیخان قاجارقوانلو و تلاشهای فرزندش محمدحسنخان و قیامهای فرزندزادگانش حسینقلیخان جهانسوز و آقامحمدخان سخن به میان آمده و در مسیرهای سختگذر جنگها و فتنهها، چگونگی راهیابیهای آنان برای رسیدن به سلطنت روشن گردد.» (ص 5)
مولف در صفحاتی از کتاب با نام «پیشسخن» آورده است: «دوران مورد بررسی از سقوط اصفهان توسط افغانها (12 محرمالحرام 1135ق/ 12 اکتبر 1722 م) تا تاجگذاری آقامحمدخان قاجار (جمادیالآخر 1210ق/ مارس 1796 م) است که در تاریخ ایران بهعنوان دوران آشوب نامیده شده است. روزگار مزبور با آغاز سلطهگری دولتهای استعماری روسیه و انگلستان و فرانسه از یک سو و دستاندازیهای نظامی و جنگی عثمانیان از سوی دیگر همزمان است و کشمکشها و منازعات ایلی و طایفهای و قبیلهای در شرایطی انجام مییافت که برای ایرانیان تازه و نوظهور بود و کوششهای سیاسی مدعیان قدرت و سلطنت فزون بر ایجاد وحدت و هماهنگی، مساله استقلال و حفظ یکپارچگی کشور را نیز بیشوکم در نظر داشتند. به همین دلیل تحلیل تاریخ این دوره از منظر جهانی و سیاستهای جدید باید در معیار دقیقتری مورد بررسی قرارگیرد.» (ص 8)
پیروزی افغانها و قصهای وحشتزا به گوش اهالی شهر
فصل یکم «سیمای تاریخی دوران آشوب» با اشاره به لشکرکشی افغانها، سلطنت نادر و وکالت و نیابت کریمخان و پیامدهای آن، به چگونگی اوضاع استرآباد به عنوان کانون قدرت قاجاریان پرداخته شده و از طوایف گوناگون آن ایل و حیات اجتماعی و سیاسی طوایف آن سخن به میان آمده است. در سطوری از این فصل میخوانیم: «سیمای تاریخی دوران «آشوب»: «محاصره شهر اصفهان پس از شکست صفویان در جنگ گلناباد (گلون آباد) صورت گرفت. شامگاه هشتم مارس 1722 مسیحی (اول جمادیالأخری 1134ق) خبر پیروزی افغانها چون قصهای وحشتزا به گوش اهالی شهر رسید و روز بیستم مارس (سیزدهم جمادیالأخری) پس از فتح جلفا و فرحآباد، لشکریان افغان در کرانه جنوبی زایندهرود تمرکز یافتند و شش ماه به غارت روستاها و کاروانها پرداختند و مردم در این مدت به انتظار تدابیری از طرف حکومت نشسته بودند.» (ص 20)
تکمیلهمایون در صفحات پایانی همین قسمت مینویسد: «دوران آشوب و فروریختگی سلسله صفوی از زمان سلطنت شاهسلطان حسین شروع شد ولی ضربه نهایی و کارساز را افاغنه به رهبری محمود غلزایی بر کل نظام وارد کردند و کشور را وارد ورطه آشوب و نابسامانی قرار دادند. در برابر وضع پیشآمده، جنبشها و حرکات گوناگون در مناطق مختلف کشور پدید آمد و دو سلسله افشاریه و زندیه به حاکمیت رسیدند که هیچکدام آنها پس از بنیانگذاری به دلایل گوناگون استمرار تاریخی پیدا نکردند.» (ص 32 )
یاقوت چهاردهمثقالی و تعبیر نادرشاه درباره محمدحسنخان
«نقش و موقعیت سیاسی فتحعلیخان قاجار قوانلو» در فصل دوم کتاب با اشاره به ولادت فتحعلیخان قوانلو و آغاز کشمکشهای قاجاریان و منزلت وی در مقام سپهسالاری استرآباد و رابطهاش با شاه تهماسب دوم و مقاولهها و عهدبندیهای او سخن به میان آمده و در پایان به ظهور نادرقلی افشار، جبهه خراسان و قتل فتحعلیخان پرداخته و آورده است: «نقش و موقعیت سیاسی فتحعلی خان قاجار قوانلو»: «رضاقلیخان هدایت نوشته است: «مشهد مقدس به تسخیر آورد و ملک محمود به لباس درویشی ملبس شد و در حجره نشست و از سر تاج کیانی برخواست [خاست]». لکهارت نیز همین مضمون را در جملات زیر آورده است: «ملک محمود اندکی بعد با توجه به عبثبودن پایداری از در استیمان آمده حبه شاهی را از سر برگرفت و در یکی از حجرههای آستانه امام رضا معتکف گردیده، عمری را به قلندری گذراند.» (ص 51)
فصل سوم «محمدحسنخان قاجار در مسیر شهریاری» نام دارد که در این صفحات با اشاره به زندگی آغازین وی، خودسازی، سازماندهی، رسیدن به مقام سرداری، نبرد با رقیبان و مدعیان سلطنت، چگونگی احوال و پایان زندگی و قتل وی مورد بررسی قرار گرفته شده است. در این بخش میخوانیم: «نادرقلی شاید پیش از کشته شدن فتحعلیخان در فکر قلع و قمع قاجاریه بود، اما پس از آن واقعه و فرار محمدحسنخان به استرآباد و هماهنگیهای پیشبینی شده با ترکمانان، عزم جزم کمرد تا او را به چنگ آورد و به هلاکت برساند و ریشه قدرتطلبی قاجاریه را بخشکاند. در این مورد آنقدر پشتکار نشان داده که اعتمادالسلطنه نوشته است، روزی از حسینعلیخان معیرالممالک میپرسد: «یاقوت چهارده مثقالی دیدهای؟ او در جواب گفته که ندیدهام. نادرشاه گفته یاقوت چهارده مثقالی محمدحسنخان است که از چنگ بیرون رفته و بر او دست نیافتهایم.» محمدحسنخان سالها به دور از قدرت نادری در میان ترکمانان (خاصه خالوی خود) به سر برد. غذای او فقط از شکار تأمین میشد و به سختی زندگی میکرد. گویند کلاهی به سر داشته تا از آسیب آفتاب در امان باشد، از صدمات کلاه گرم و عرق کردن سر، موهایش ریخت و او به محمدحسن کچل (کَل) معروف شد.» (ص 58)
داعیه سلطنت و جهانگشایی که در استرآباد جنبش کرد
در فصل چهارم «اقدامات قدرتطلبانه حسینقلیخان جهانسوز» مولف به زندگی کودکی و نوجوانی وی و تفویض حکومت دامغان از سوی کریمخان زند به وی، ماجرای شورشها و نپذیرفتن اتحاد با افشارهای خراسان و پایان حاکمیت و سروری وی پرداخته و مینویسد: «اقدامات قدرتطلبانه حسینقلی خان جهانسوز»: «محمدحسنخان در نیمه ماه جمادیالثانی 1171 قمری (ژانویه 1858م) کشته شد. مورخان قاجاری خروج او را پس از قتل نادر 12 سال، عروجش را «بر اریکه جهانیانی و مسند کشورستانی» 8 سال نوشته و عمرش را 45 سال دانستهاند. از محمدحسنخان قاجار قوینلو 9 پسر و 2 دختر باقی ماند که نام و نشان آنان پیشتر بیان شد. آنان توسط محمدخان قوینلوی قاجار (بیگلربیگی استرآباد منصوب از سوی محمدحسنخان) به دشت گرگان برده شدند و در میان طایفه ترکمن یموت جای گزیدند.» (ص 71)
در همین قسمت درباره حسینقلیخان، برادر جوانتر آقامحمدخان آمده است: «وی پس از ورود به دامغان و سروسامان دادن اندک به شهر و نظم امور با دختری از تیره عزادینلوی قاجار ازدواج کرد و از وی فرزندی به دنیا آمد که به توصیه آقامحمدخان نام جد خود فتحعلیخان را بر او نهادند، اما او را باباخان خطاب کردند. وی بعدها به نام فتحعلیشاه قاجار به سلطنت رسید. حسینقلیخان قاجار به قول لسانالملک سپهر: «داعیه سلطنت و جهانگشایی که در جبلش مستور بود، جنبش کرد.» و نخست کوشید تا دشمنان داخلی منطقه استرآباد و مازندران و دولوهای معاند را سرکوب نماید و پس از این سیاست و تهیه سپاه از ترکمنان و قاجارها، عازم استرآباد شد و سران یوخاریباش و قبایل کتول و حاجیلر را از میان برداشت.» (ص 72)
نوجوانی که در اندیشه تسخیر مازندران و استرآباد بود!
«قیام آقامحمدخان قاجار» در فصل پنجم، زندگی خردسالی وی تا اقامت در شیراز، خروج از این شهر پس از مرگ کریمخان زند و جنگهای درون خاندانی و نیز کشمکشها با سپاهیان زندیه به سرکردگی علیمرادخان و رویارویی با دیگر سرکردگان زند، بررسی شده است. در صفحاتی از این مجال میخوانیم: «مورخان قاجاریه نوشتهاند که آقامحمدخان با آنکه نوجوان بود، در همان سالهای اختفا لشکری فراهم آورد و در اندیشه تسخیر مازندران و استرآباد بود و نبردی هم با محمدحسینخان دولو (متوفی 1177ق) برپا داشت که کاری از پیش نبرد و متواری شد. اما محمدخان سوادکوهی حاکم مازندران که محل اختفای او را میدانست با کمک چند سوار وی را دستیگر کرد و گزارش عملیات خود را به اطلاع کریمخان زند در تهران رساند. کریمخان بر پایه دلجویی و رأفت با آنان رفتار کرد.» (ص 82)
فصل ششم «نبردهای آقامحمدخان و لطفعلیخان زند» به شرحی درباره نبرد مناطق مرکزی و هزاربیضا، هزیمت لطفعلیخان زند ورود آقامحمدخان به شیراز و تصرف آن، همچنین از نبردهای چندگانه دیگر، فتح کرمان، دستگیری لطفعلیخان در بم و قتل وی در تهران اختصاص دارد. در این میان آمده است: «لطفعلیخان زند، آخرین جانشین کریمخان زند که در دلیری و استقامت کمنظیر بود، سرانجام پس از مبارزات بسیار و شکست و پیروزیها در کرمان توسط آقامحمدخان قاجار چشمانش از حدقه بیرون آورده میشود و اعمال و رفتار دیگری با وی انجام میپذیرد که سرجان مالکم، مورخ انگلیسی نوشته است: «تقریر کردار آقامحمدخان علیالتفصیل درین مورد، بالنسبه به این پادشاه اسیر، مایه تفضیح طبیعت انسانی و تحریر آن موجب تلویث صفحه تاریخ است. خواننده را نفرت انگیزد و شنونده را ضجرت زاید. همین کفایت است که چشمان لطفعلیخان را به سر انگشت کنده او را به طهران فرستاد تا دور از احباب با پیچ و تاب به هلاکت رسید. اگرچه آقامحمدخان نسبت به خانواده زندیه عموما و به لطفعلیخان خصوصا عداوتی شدید داشت، اما با این همه، درهرحال به مزیت لطفعلیخان اعتراف میکرد. گویند وقتی خبر آوردند که برادرزادهاش فتحعلیخان را که ولیعهد دولت وی بود در یک شب چند پسر پیدا شده است، گفت: خدا کند یکی از ایشان مانند لطفعلیخان شود. بالجمله، لطفعلیخان در بیستوپنج سالگی بنیان عمر و دولتش انهدام یافت و او در فنون سپاهیگری در زمان خویش بیبدیل بود.» (ص 107)
بسیاری از سرزمینهای ایرانی به اشغال روسیها درآمد
«جنگهای آقامحمدخان در قفقاز» در فصل هفتم با نگاهی به پیشینه نبردهای صفویان، گرجیان، ویژگی نبرد آقامحمدخان به مساله گرجستان، اران، شروان و لشکرکشی به قفقاز و فتح تفلیس پرداخته و آورده است: «آقامحمدخان پس از سرکوبیهای سرکشان داخل ایران و به دست گرفتن قدرت مطلقه به عزم تسخیر قفقاز و منضم ساختن آن به ایران، بهسان ادوار تاریخی (دوره شاه اسماعیل صفوی) از آذربایجان بهسوی اران لشکر کشید و پس از عبور از رود ارس و توفیق در نبرد با ابراهیمخان جوانشیر، حاکم مقتدر مناطق مسلماننشین قفقاز، بهسوی تفلیس و به اطاعت درآوردن گرجیان و ارامنه، عزیمت کرد. پس از نبردهایی تفلیس سقوط کرد و قاجاریان وارد شهر شدند و از خود اعمال زشت و نابهنجاری نشان دادند که به دور از فرهنگ مشاهله و مدارای ایرانیان بود و همین حرکت ناخوشایند نهتنها گرجیان و ارامنه را به روسیه که بهصورت مدافع مسیحیت از قفقاز حضور داشت، علاقهمند ساخت. بلکه در سلطهطلبیهای سالهای بعد، در زمره قوای تهاجمی تزارها علیه ایران قرار گرفتند. آقامحمدخان با آنکه تسخیر قفقاز را پایانیافته تلقی میکرد، اما انتقامگیری گرجیان و توسعهطلبی روسیان در دوره جانشین وی مصائب دیگری را پدید آورد و با جنگهای نابرابر، بسیاری از سرزمینهای ایرانی به اشغال روسیان درآمد.» (ص 122)
عشق وافر آقامحمدخان به طلا و نقره و جواهرات گرانبها
مولف در فصل هشتم با عنوان «آخرین تلاشها» با توجه به عزیمت آقامحمدخان به خراسان و بسط سلطنت قاجار، دسترسی به جواهرات نادری، ماجرای مروشاهیجان و یورش مجدد به گرجستان مینویسد: «آقامحمدخان به قول مشهور، عشق وافری به طلا و نقره و جواهرات گرانبها داشته است و بهدستآوردن آنها را در مشهد نوعی پیروزی چشمگیر و بسیار مهم میدانسته است. اعتمادالسلطنه در وقایع سال 1208 قمری آورده است: «دو قطعه الماس مشهور و معروف به تاجماه و دریای نور از جواهرات نواب غفران مآب محمدحسنخان طالب ثراه که نزد لطفعلیخان بود، به وارث حقیقی آن یعنی حضرت آقامحمدشاه رسید.» (ص 129)
در همین صفحات با استناد به کتاب «تاریخ کامل ایران» میخوانیم: «سرجان مالکم نیز در مورد قتل آقامحمدخان تردیدهایی دارد و چنین آورده است: «بعضی را گمان این بود که نوکرهای مزبور به ترغیب صادقخان شقاقی مرتکب این امر شدند و وقایعی که بعد روی داد نیز تقویت این معنی میکند به جهت اینکه بعد از قتل پادشاه مرتکبین جواهر پادشاه را برداشته نزد وی بردند و او اشیای مزبور را متصرف شد و ایشان را پناه داد و بعد از آن اهل طایقه خود را جمعآوری کرد و به طمع سلطنت سر برداشت.» (ص 137)
لشکریان نردبان اعتلای آقامحمدخان به اوج قدرت بودند
فصل نهم «خان قاجار بر اورنگ پادشاهی» استواری سلطنت قاجارها، تاجگذاری و سکهزنی و پایتختگزینی، شالوده نخستین دیوان حکومتی، اخلاق و رفتارهای شخصی آقامحمدخان و قتل او مورد توجه خاص قرار گرفته است. تکمیلهمایون در تحلیل شخصیت آقامحمدخان با مراجعه به برخی منابع ایرانی مینویسد: «دکتر زرینکوب به درستی آورده است: «آقامحمدخان یک سردار جنگی بود. عزم و همت او در مقام خود یادآور اوصاف قابل تحسین یک فرماندار واقعی بود. در جلب رضای لشکریان مثل یک فرمانده تعلیم یافته سعی در مراقبت نشان میداد. در نزد سربازان به سرداران خویش هم مطاع و محبوب بود و هم در عین حال مایه ترس و احترام. با آنها صمیمانه و مثل دوستان واقعی میزیست. لباس آنها را میپوشید. از غذای آنها میخورد. در واقع این لشکریان نردبان اعتلای او به اوج قدرت بودند و او هم این نکته را چنان که باید درک کرده بود.» (ص 156)
مولف در «فرجام سخن» نظریه خود را درباره برآمدن بنیانگذار قاجار چنین مطرح میکند: «تاریخ ایران نشان داده است که تن دادن به یک مستبد و یک قدرت سیاسی حتی به دور از حقانیتهای مفروض اجتماعی، اقبال بیشتری در جامعه میتواند داشته باشد. آقامحمدخان فرزند ارشد محمدحسنخان در این مسیر قرار گرفته بود و شاید حرکات جامعه و خواستهای مردم که نزدیک یک قرن تحت فشار و آسیب و ستمگری سرکشان گوناگون قرار داشتند، با خواستهای قدرتطلبانه آقامحمدخان هماهنگ بوده است. به زبان دیگر ایل قاجار نیاز به فردی مقتدر داشت که بتواند توازن میان دو طایفه قوانلو و دولو) را به زور یا با سیاست و مدارا برقرار سازد، آقامحمدخان همان کسی بود که شرایط اجتماعی ایل بدان نیاز داشت و خواستار آن بود که سرکشان افشاری و زندی و طوایف دیگر با توانمندی او منکوب گردند و نظم و امنیت و وحدت سیاسی و حکومتی در کل جامعه برقرار گردد.» (ص 163)
کتاب «رهآغاز فرمانروایی ایل قاجار» تالیف ناصر تکمیل همایون در 199 صفحه، شمارگان 500 نسخه از سوی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی منتشر شده است.
برای دریافت اطلاعات بیشتر به نشانی زیر مراجعه کنید: