به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، امروز هشتادمین سالگرد قیام مسجد گوهر شاد است؛ قیامی که در عصر رضاشاه برای اعتراض به تغییر لباس و حصر آیتالله حاج حسین قمی روی داد. از همین رو برگهایی از کتاب «زن روز، گزارشی کوتاه از کشف حجاب رضاخانی» نوشته الهام یوسفی و کتاب «قيام مسجد گوهرشاد به روايت اسناد» تالیف داود قاسم پور را انتخاب کردیم تا یاد این روز را بزرگ بداریم.
داستان پر حرف و حدیث حجاب و بر دار کردن متولیباشی
در کتاب «زن روز، گزارشی کوتاه از کشف حجاب رضاخانی» نویسنده سراغ شاهدان عینی کشف حجاب رفته و با اشاره به خاطرات مخبرالسلطنه هدایت آورده است: «بر سر بیحجابی غوغایی شد. اسدی، متولیباشی بر سر آن کار بر دار رفت و فروغی که رئیس الوزراء و به او منسوب بود شاید در نتیجه وساطت کردن معزول شد؛ معروف شد در این قضایا به پسرش نوشته است: در کف شیر نر خونخوارهای/ غیرتسلیم و رضا کو چارهای؟!» (ص 5)
یوسفی در توضیح حکایت مخبرالسلطنه از واقعه گوهرشاد آورده است: «آن زمان که مهدی قلیخان هدایت(مخبرالسلطنه دربار رضاشاه) خاطرات و خطراتش را مینوشت لابد به این روزها فکر کرده بود، که بسیاری خواهند پرسید: مگر داستان پر حرف و حدیث حجاب چه بوده، که متولی باشی آستان قدس رضوی را بر دار میدهد و فروغی صدراعظم را به کنج عزلت خانهنشینی میکشاند و تسلیم در کف شیر نر...» (ص 5)
در ادامه درباره شرایط جاری شدن قانون تغییر لباس در شهر مشهد میخوانیم: «همه چیز در ظاهر، به خوبی و خوشی و میمنت در حال انجام بود و کوچکترین صدای مخالفی با سرعت و شدت خفه میشد. اما اتفاق عجیبتری در راه بود. آنهم در شهر مذهبی مشهد. «محمدولی خان اسدی» متولیباشی آستان قدس رضوی فکرش را هم نمیکرد که این کلاه فرنگی برایش دردسر بسازد. بعد از سالها خدمت در مشهد، فهمیده بود که برای انجام تغییراتی از این دست در شهرهای مذهبی باید دندان روی جگر گذاشت. برای همین قبل از اتمام ضربالاجل تعویض کلاه نامهای برای شاه نوشت: «چون شهر مشهد یک شهر مذهبی است و کلاه شاپو مخصوص فرنگیهاست، فعلا مردم مشهد را در استفاده از کلاه آزاد بگذارید.» (ص 31)
عاقبت موش دوانیدن در اجرای اوامر ملوکانه
نویسنده در همین کتاب با شرح هشدار متولی باشی آستان قدس رضوی درباره ناهماهنگی استاندار و فرمانده لشکر خراسان مینویسد: «اما همین گزارش آتویی شد در دستان دشمنان قسم خوردهاش. برای همین وقتی شاه، نظر پاکروان، استاندار خراسان و مطبوعی، فرمانده لشکر را جویا شد، آنها درست خلاف آنچه اسدی ادعا کرده بود را گزارش دادند و موقع را برای اجرای طرح مناسب خواندند. شاه هم خیال بَرَش داشت که لابد این اسدی است که قصد دارد موش بدواند در اجرای اوامر ملوکانه!» (ص 31)
گویا هشدار اسدی بر شاه موثر واقع نشد. از این رو علمای مشهد به جنبوجوش افتادند که چه کنند؟ یوسفی در شرح فعالیتهای علما در چارهاندیشی برای تغییر لباس آورده است: «علمای مشهد که هر چه به ضربالاجل تغییر کلاه نزدیک میشد، نگرانیشان بیشتر میشد، در منزل «آیتالله یونس اردبیلی جمع شدند تا چارهای بیندیشند. دست آخر تصمیم بر این شد که «آیتالله حاج حسین قمی» برود تهران و شخصا با شاه صحبت کند، شاید کارگر افتد. شیخ قمی به تهران آمد، اما پایش به زمین نرسیده در باغ سراجالملک شاه عبدالعظیم، یعنی محل اسکانش حصر خانگی شد و ممنوعالملاقات. اصرارهایش هم برای ملاقات با شاه اثر نکرد. بازذاشت خانگی آیتالله، داغ تازهای بر دل مردم مشهد گذاشت و مردم مسجد گوهرشاد، به اعتراض تجمع کردند، هم اعتراض به کلاه بود و هم اعتراض به اهانت به عالم خوشنام شهرشان؛ قصه تازه داشت رنگ و بوی دیگر میگرفت...» (ص 32)
نویسنده کتاب «زن روز، گزارشی کوتاه از کشف حجاب رضاخانی» درباره چگونگی ورود بهلول به غائله تغییر لباس در مشهد مینویسد: «محمدتقی بهلول» آن روزها تازه از گناباد به مشهد آمده بود. وقتی در گیر و دار تجمع، از ماوقع مطلع شد، رهبری متعرضین را به دست گرفت و مردم را به مقاومت تشویق کرد. حرفهایی که روی منبر به مردم میزد بسیار اثر گذاشت و رفته رفته بر تعداد جمعیت افزوده میشد. ترس در دل شهربانیچیها افتاده بود و اوضاع را لحظه به لحظه به مرکز تلگراف میکردند. وقتی دستور دستگیری بهلول رسید، مردم مانع شدند... حتی وقتی اسدی عصر 19 تیرماه 1314 او را در کشیکخانه توقیف کرد، مردم تاب نیاوردند و او را از کشیکخانه بیرون کشیدند و بردند روی منبر. کمکم مردم ولایات مختلف که در صحنها میخوابیدند، به متحصنین اضافه شدند. چه کسی توی آن بلبشو فکر میکرد، شاه فردای آن روز برای اجرای فرمان مترقی خود، حرمت حرم را میشکند و جنازه روی جنازه میچیند؟!» (ص 33)
مسجد فتح شود، به هر قیمتی
حال مردم با رهبری بهلول در صحن مسجد گوهرشاد تجمع و تحصن کردند. از آن طرف رضاشاه در تهران لحظه به لحظه در جریان ماوقع قرار میگیرد و براساس اطلاعاتی که از مشهد دریافت میکند، دستوری صادر میکند. درباره این دستور میخوانیم: «تحصن بازهم ادامه یافت. نائبالتولیه هرچه کرد نتوانست غائله را بخواباند، کار حسابی بالا گرفته بود. چه کسی میداند شاید اسدی هم بدش نمیآمد به واسطه این شلوغی، هشداری که قبلتر به شاه داده بود به اثبات برسد. دو روز بعد از تحصن، بیرون از حرم اتفاقی روی داد که خشم مردم را بیشتر کرد، دستگیری هشتتن از روحانیون شهر. سرانجام دستوری که نباید میرسید، رسید: «حتی اگر ده هزار نفر هم کشته شوند؛ امشب آستانه و مسجد باید فتح شود.» جای هیچ چون و چرایی هم نبود، چون دستور را شاه شخصا ابلاغ کرده بود. قبل از انجام عملیات، نظامیها عدهای از سرشناسان را با ترفند از جمعیت متحصن خارج کردند تا مبادا ریخته شدن خون آنها برایشان شر شود و مردم به خونخواهی آنها قیام دوبارهای راه بیاندازند. ماندند مردم عادی که عموما هم خاوریهای اطراف مشهد بودند؛ گویا شاه برای اجرای تمایلات همایونیاش، مقداری خون لازم داشت...» (ص 34)
نویسنده در همین کتاب شرح چگونگی حمله نظمیهچیها به مسجد گوهرشاد از زبان پیتر آوری، ایرانشناس انگلیسی مینویسد: «نیروهای ارتش که مجهز به مسلسل بودند، به داخل مسجد هجوم بردند.» حرم از سوی نظامیها از هر طرف محاصره شد و ناگهان صدای تیراندازی صحن مسجد را پر کرد و بعد از آن هر گوشه و کنار، صدای ضجه و ناله و فریاد کمکخواهی به آسمان رفت. یک ساعتی طول کشید تا مسجد فتح شد و نظامیها آن را تحت کنترل گرفتند. گفتهاند که آمار درستی از کشته شدهها در دسترس نیست. همه رعایایی بودند گمنام، زائرانی از ولایات، که بعد از فتح مسجد، کشته و زخمی شان را جمع کردند و در یک گور دستهجمعی دفع کردند.» (ص 35)
غائله باید زود خاتمه پیدا کند!
از طرفی در یکی از گزارشهای «تشکیلات نظمیه ــ عطف 7561 به مرکز» که در کتاب «قيام مسجد گوهرشاد به روايت اسناد» گنجانده شده، فضای حاکم بر شهر مشهد در آن روز را چنین ترسیم میکند: «در مسجد [گوهرشاد] قریب به ده دوازدههزار جمعیت موجود، بهلول و واعظی از رفقایش مردم را تهییج میکنند. بیشتر دکاکین بسته است عدهای از طلاب امروز صبح کسبه بازار را تشویق میکردند که دکاکین خود را باز نکنند. در سایر نقاط شهر خبر تازه نیست و امنیت برقرار است. اقدامات دیروز همان بود که عرض شد به این معنی که پس از زد و خورد دیروز صبح اقدامات روی نصایح بوده؛ زیرا اقدامات جدی باید در صحن و مسجد به عمل آید و آن هم منوط به استعمال قوای نظامی و اسلحه و وارد آوردن تلفات زیاد و هر قدر هم زودتر این غائله خاتمه پیدا کند بهتر خواهد بود. بسته به صدور امر مرکز است.»
نگاهی به شرح ماجرای تحصن مردم مشهد در مسجد گوهرشاد حاکی از این است که رضاشاه تلاش داشته در اسرع وقت این ماجرا را حتی با کشتار متحصننان پایان دهد. البته باید توجه داشت که دستورهای مرکز برای جمع کردن غائله گوهرشاد بر اساس اطلاعاتی بوده که از مشهد به تهران مخابره شده است. با این وجود هنوز تمامی اسناد و خاطرات این واقعه جمعآوری نشده و برخی از نکات آن هنوز با اندکی ابهام مواجه است که باید امیدوار بود با توجه اهل تاریخ به این واقعه تفسیر و تحلیلهای بیشتری از آن نوشته شود.