Quantcast
Channel: خبرگزاری کتاب ايران (IBNA) - پربيننده ترين عناوين :: نسخه کامل
Viewing all articles
Browse latest Browse all 59994

صباحی: روش روایت و کارگردانی پازولینی مشابه فضا و روش روایت «هزارویک‌شب» است/ داستان‌‌خوانی در قدیم کاری زنانه بود

$
0
0
خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)ـ محمد آسیابانی: پیر پائولو پازولینی، سینماگر مشهور و اثرگذار ایتالیایی، با اقتباس از سه متن کهن «افسانه‌های کانتربوری»، «دکامرون» و «هزار و یک شب» سه فیلم مشهور ساخت که در تاریخ سینما به «سه‌گانه زندگی» مشهور هستند. این سینماگر در عرصه نظریه‌پردازی سینما نیز با ارائه تئوری «سینماشعر» نام مشهوری است. بر این اساس اقتباس پازولینی از این سه متن به ویژه «هزار و یک شب» بسیار قابل بحث و تفسیر است. از متن «هزار و یک شب» از پیدایش تاریخ سینما تاکنون اقتباس‌های بسیاری (به ویژه از سوی سینماگران هالیوودی) صورت گرفته که اکثر آنها صرفا فیلم‌هایی یک‌بُعدیِ  بودند که برای سرگرمی مخاطب ساخته شدند، اما فیلم پازولینی را نمی‌توان در راستای دیگر اقتباس‌ها طبقه‌بندی کرد. شاید بررسی چگونگی اقتباس پازولینی، راهکار مناسبی برای سینماگران ایرانی که قصد ساخت فیلم اقتباسی دارند، ارائه کند. هرچند سینماگران ایرانی اصولا با مقوله‌ای به نام اقتباس بیگانه‌اند. درباره چگونگی اقتباس پازولینی از «هزار و یک شب» با محمود صباحی به گفت‌وگو نشستیم. صباحی، جامعه‌شناس و منتقد سینماست. از میان کتاب‌های منتشر شده او می‌توان به «هملت به روایت تارکوفسکی» و «یک تاریخ درام و یک درام تاریخی» و برگردان مجموعه شعر «فصل زنانه؛ گزیده اشعار عاشقانه بازار صابر» اشاره کرد. شیوه اقتباس پازولینی چگونه است؟ موضوع اقتباس بحث گسترده‌ای است که در این گفت‌وگوی کوتاه نمی‌‌توان به آن پرداخت، اما درباره‌ پازولینی این را می‌توانم دست کم به عنوان یک ایده مطرح کنم که کارهای پازولینی را نمی‌توان در زمره انواع اقتباس‌‌ها دسته‌بندی کرد زیرا هرچه «ویژگ»‌(خصلت،ویژگی)های اثری که مورد اقتباس قرار می‌گیرد، سرآمدتر و شگرف‌تر باشند، به همان اندازه امکان به هم خوردن توازن اثر ِ سینمایی‌ای که از آن اقتباس می‌شود، افزایش می‌یابد اما اگر کسی که اقتباس می‌کند خود در توانایی و خلاقیتْ در قد و اندازه‌ اثر مورد اقتباس‌ باشد، اتفاق دیگری می‌افتد یعنی اثر، شاهکار و توازن جدیدی پی افکنده می‌شود و از این جاست که من ادعا می‌کنم که فیلمسازی همچون پازولینی را نباید در زمره اقتباس ‌کنندگان به شمار آورد؛ در همان حالی  که ممکن است از قصه‌ها یا نمایشنامه‌‌های متعددی هم اقتباس کرده باشد، او  هر اثر اقتباسی‌ را به همان شکوه و عظمت منابع مورد اقتباس‌اش از نو آفریده است؛ یعنی خلاقیت، تمامیت و گستره‌ آثارش چنانند که  هر یک شخصیتی تکین و سبکی مستقل یافته‌اند؛ چندان که گویا هرگز وامدار آن قصه یا نمایشنامه‌ای که از آن اقتباس شده است نیستند. در همان حالی که این اقتباس روی داده است با این تفاوت که پازولینی هرگز به متون و منابع مورد اقتباسش وفادار نبوده بلکه اقتباسی آزاد و  عمیقاً شخصی کرده است.   در تمام این فیلم ما با تفکرات پازولینی روبه‌رو هستیم و همین مساله اثبات کلام شما را در اقتباس آزاد پازولینی از «هزار و یک شب» می‌رساند، اما زمانی که به متن اصلی مراجعه می‌کنیم و داستان‌های انتخابی پازولینی را می‌خوانیم، متوجه می‌شویم که فیلم پازولینی تفاوتی با متن اصلی ندارد. این امر چگونه امکان‌پذیر شده است؟ این که چرا ساختار فیلم هزار و یک شب یا همان «شب‌های عربی» پازولینی با خود داستان‌های هزار و یک شبْ زیاده همسان و همانند به نظر می‌آید، به نظر من، به دو دلیل بنیادی است؛ یکی این که هم‌چنان که پیش‌تر اشاره شد، این شباهت واقعی آثار به هم نیست که حس همسانی و شباهت را در ما به عنوان تماشاگر برمی‌انگیزد بلکه این تکینگی و توان خلاقیت مشابه است که سبب این دریافت ــ و چه بسا سوء دریافت  ــ می‌شود. دوم این که، روش روایت، کارگردانی، صحنه‌آرایی‌ و دراماتورژی پازولینی به شدت به لحن، فضا و روش روایت هزار و یک شب همانند است. پازولینی در کارها و به ویژه در همین هزار و یک شبش از نشانه‌ها و عناصر فرهنگ‌ها و تمدن‌های گوناگون بهره می‌گیرد تا فضایی کاملا رویایی و دست‌نایافتنی خلق کند و این تمهید همان تمهیدی است که خواسته یا ناخواسته در داستان‌های هزار و یک شب رخ داده است: کتابی که (بنابر گزارش پژوهشگران) عناصر و نشانه‌های هندی، ایرانی، عربی و چه بسا یونانی را در هم آمیخته است تا خود را از قید زمان و مکان برهاند و این همان کاری است که پازولینی در سینما استاد آن است. با این تمایز که پازولینی در این زمینه یعنی در زمینه بهره گیری از نشانگان فرهنگی و تمدنی  بسیار گسترده و آگاهانه عمل کرده است. او شرق، غرب، شمال و جنوب جهان را در کارهای خود درمی‌نوردد و از خیر هیچ نشانه‌ موسیقایی، تصویری و تمثیلی‌ای برای ایجاد جهان تکین خود درنمی‌گذرد. در حقیقت این خیل حوادث نابه‌هنگام و به‌هنگام تاریخی بوده‌اند که سبب شده‌اند داستان‌های کتاب هزار و یک شب از فراز تمدن‌ها و فرهنگ‌های مختلف عبور کنند و از هر یکِ آن‌ها نشانه‌ای برگیرند، اما در نزد پازولینی این رخ داد معطوف به گونه‌ای گرایش  فکری و  ادراک عاطفی و شخصی بوده است. از سوی دیگر، در این جا می‌خواهم ایده‌ای را مطرح کنم که شاید برخی کسان را خوش نیاید اما با این حال مطرح می‌کنم شاید که روزی کسی را در آینده به پژوهش در این باره برانگیخت: تصویری که کتاب هزار و یک شب از جهان شرق ارائه می‌دهد، به گونه‌ شگفتی به تخیلات و تصویر پردازی‌های یک ذهن اروپایی از جهان شرق می‌ماند، ذهنی که هرگز شرق را ندیده اما با شنیده‌ها و خوانده‌هایی درباره‌ شرق، دست به ر‌ؤیاپردازی‌های لجام گسیخته زده و بدین طریق امیال و خواهش‌های خود را از تله‌ ناکامی‌ها و تابوهای فرهنگی‌اش رهایی بخشیده است. به زبان دیگر، گویا در این داستان‌ها ذهنی خیال‌پردازْ شادی‌، سرخوشی، ماجراجویی و آزادی‌ای را برای خود تصور و تخیل کرده است که در سرزمین خود به آن نمی‌توانسته دست بیازد و از همین روست که ما به هنگام خواندن داستان‌های هزار و یک شب دچار این احساس می‌شویم که گویا این داستان‌ها، داستان‌هایی اگزوتیک‌اند یعنی گونه‌ای غریب‌نگاری‌اند و محصول ذهنی اورینتالیست و بیگانه با واقعیت اورینت (=شرق)‌اند. کما این که در ذهن پازولینی هم، چنین خیال‌پردازی‌ا‌ی ساری و جاری بود. یعنی او هم شادی، سرخوشی و آزادی خود را در همان دنیای خیالینی که خلق می‌کرد، می‌جست و آرزوهای خود را در همان دنیا برآورده می‌ساخت. تا همین اواخر که هنوز جهان به دهکده‌ای فرونکاهیده بود، بسیاری از نویسندگان اروپایی گمان می‌کردند که جهان شرق مرکز آزادی‌ها و ماجراجویی‌های جنسی است. به همان شدت شرقی‌ها هم چنین تصور قالبی و خیالینی از غرب و اروپا داشتند (و چه بسا که هنوز هم دارند). می‌گویند وقتی که میشل فوکو در آن سال‌های انقلاب به ایران آمده بود، باور نمی‌کرد که مجازات همجنس‌گرایی در ایران اسلامی مرگ باشد… به هر حال پرنده‌ خیال او، هم‌چون پازولینی در فیلم هزار و یک شب، بسیار بلند پرواز می‌کرد و از این رو هم، آن مقاله‌ مشهور را نوشت. مقاله‌ای که بیشتر به یک اثر خیالین و اگزوتیک می‌مانست و از زمینِ واقعیتِ آن چه در حال رخ دادن بود، به کلی گسسته و بریده بود.   در فیلم پازولینی کاراکتر شهرزاد وجود ندارد، اما شخصیت‌های زن هر اپیزود، از روی کتاب‌هایی، داستان‌هایی را روایت می‌کنند. مردانی که داستانی را روایت می‌کنند، داستان زندگی خودشان است. در واقع در این فیلم تنها زنان کتاب می‌خوانند. نظر شما در این باره چیست؟ با توجه به این نکته که شخصیت شهرزاد در این فیلم وجود ندارد، آیا می‌توان گفت که پازولینی خود شهرزاد است؟ این که می‌گویید کارگردان یعنی پازولینی در فیلم هزار و یک شب در مقام راوی داستان، می‌تواند همان شهرزاد باشد تعبیر جذابی است اما به نظر من پازولینی در این فیلم، شهرزاد را نماد همه زنان و مردان گرفته است. یعنی شهرزاد همه‌ انسان‌هاست، انسان‌هایی که هریک قصه‌ خود را می‌گویند تا بدین وسیله مرگ خود را به تعویق ‌اندازند. می‌دانید انسان تا زمانی که قصه‌ای برای گفتن دارد می‌تواند به زندگی خود ادامه دهد و این کار را هم پازولینی می‌کند و هم باقی آدم‌های قصه و هم ما. با این حال در این فیلم، این که مردانْ داستان زندگی خود را نقل می‌کنند و زنان کتاب می‌خوانند برآمده از آن تقسیم کار تاریخی و اجتماعی کهن است؛ مردان قصه‌ها را با به خطر افکندن جان خود و با نثار عشق خود به زنان در جهان واقع، طرح می‌افکندند (داستان‌های شهسوارانه را به یاد بیاورید) و زنان هم این قصه‌های دل‌انگیز را برای خود و برای دیگران، نقل می‌کردند. داستان‌‌خوانی در قدیم کاری زنانه بود و دراروپای قدیم هم قبل از این که سر و کله رادیو و تلویزیون و سریال‌های آبکی پیدا شود، این زنان بودند که بعد از صرف غذا و یا در زمان‌های ویژه، برای کل خانواده کتاب داستان می‌خواندند. نقل این داستان‌ها توسط زنان در فرهنگ ما نیز بیشتر از طریق مادران و مادربزرگان بود و هنوز هم این مادران‌اند که برای کودکان خود کتاب داستان می‌خوانند یا قصه‌های محفوظ خود را نقل می‌کنند. البته این مسأله نافی وجود قصه‌گویان حرفه‌ای مرد در تاریخ جوامع و فرهنگ‌ها نیست یعنی مردهایی که در مقام نقال کارشان این بود که قصه‌های مکتوب و شفاهی را نقل و روایت کنند.   با توجه به تحلیل‌هایی که از شما در موضوع همسنجی هالیوود با سینمای هنری اروپا منتشر شده، نظر شما درباره ویژگی‌های ساختاری فیلم پازولینی چیست؟ چرا در این فیلم از جلوه‌های ویژه کمترین بهره برده شده و فیلم همچون یک فیلم مستند به نظر می‌رسد؟ پازولینی در پی آن بود که یک جهان واقعی از دست شده را، از نو فراچنگ آورد؛ همان جهان‌واقعی‌ای را که در گذشته امید‌های خود را از دست داده بود و دیگر امکان تحقق آرزوها و امیدهای خود را نداشت. او در پی رهایی گذشته از رنج و ناکامروایی بود. از این رو، او می‌خواست زندگی مُرده‌ها را به زندگی زنده‌ها پیوند زند، می‌خواست که زندگی را چنان که هست و چنان که در رنج و ستم از دست می‌رود، دوباره در پیش روی ما باز نمایی کند. چرا که  اوی کمونیست می‌خواست مردم را به مثابه پرولتاریا از شرایط خود‌فروشانه‌یِ ناگزیرِ خود (در مقام کارگر) آگاه کند…اما در نزد پازولینی این تنها یک ایده‌ کمونیستی یا هدف آرمان‌گرایانه نبود. بلکه او به طبقات فرودست جامعه عشق می‌ورزید و زندگی با آنها برای‌اش سرشار از شادی و خوشی بود و همین خود آوندِ بنیادی‌ای شد تا فیلم‌های او هر چه کم‌تر فیلم‌/نمایش، و هر چه بیش‌تر انعکاس واقعیت‌ باشند؛ مقصودم همان واقعیت ناخوشایند، نابرابر‌ و رنج‌آوری است که همیشه در پس پشت جامعه نمایش پنهان می‌شود. پازولینی می‌خواست این شادی از دست رفته را به گذشته و در حقیقت به گذشتگان در آثار خود بازگرداند، بنابر این باید همان واقعیت را باز می‌ساخت و روح آن واقعیت را از قعر دوزخی که در آن افتاده بود، احضار می‌کرد، اما با این کار، او نه گذشته بلکه آمال و اشواق گذشته را می‌خواست که نجات دهد. پازولینی می‌خواست هم‌چنان که در زندگی اجتماعی فعال و کنش‌گر است، از پیوستن به کلیشه‌ها و الزام‌های یکسان ساز خود را محفوظ بدارد و در حقیقتْ سینما و سبک سینمایی او گونه‌ای مبارزه با وضع موجود، به ویژه مبارزه با نمودها و نمادهای بورژوازی تازه به دوران رسیده‌ای بود که با ارتجاع سیاه سنت هم‌دست و هم‌کار شده بود و این طبیعی است که از یک سو نمی‌خواست سینمای او همان جامعه‌ نمایش بورژوازی باشد و از سوی دیگر، برای دست یابی به این هدف، باید تا آنجا که می‌توانست به جامعه‌‌ واقعی ــ و نه به جامعه‌‌ نمایش، چنان که در هالیوود ارائه می‌شود ــ نزدیک شود و بدین طریق، آن زندگی‌ای را فعال کند که زیر پا و پرده‌ ضخیم و عریض و طویل جامعه ‌نمایش نهان و سرکوب می‌شود. پازولینی می‌دانست که رنج‌دیدگان، مطرودان و محروم‌شدگان هرگز نخواهند مُرد تا آن زمان که از طریق بازماندگان و بازآمدگان زندگی خود را محقق نگردانند. او در پی نجات چنین مُردگانی در آثار خود بود، مُردگانی که در سینمای او این امکان را می‌یافتند تا زندگی نکرده‌ خود را از سر گیرند و آن را چه بسا جبران کنند.   به نظر شما اگر پازولینی، داستان‌های مربوط به ابونواس در هزار و یک شب را برای یک اقتباس سینمایی جدید، انتخاب می‌کرد، شخصیت این شاعر بزرگ و شهیر ایرانی را چگونه به تصویر می‌کشید و کدام بازیگر را برای ایفای این نقش انتخاب می‌کرد؟ به نظرم برای شخصیت ابونواس از میان بازیگران حرفه‌ای یا از بازیگران شناخته شده‌ خودش انتخاب نمی‌کرد بلکه یک ابونواس زنده و واقعی را می‌یافت و دعوتش می‌کرد تا این نقش را بازی کند. همان طور که برای نقش مسیح در فیلم «انجیل به روایت متی» یک شاعر جوان را پیدا کرد، شاعری که همچون خود پازولینی با وجود شاعر بودن، منش و پرخاشی کمونیستی در برابر ستمگران داشت اما منش و پرخاشی نه هرگز کینه‌توزانه! ــــ از همین رو هم بود که او به رغم اخراج‌اش از حزب کمونیست، به یک آنتی‌کمونیست ــ که کینه کمونیست‌ها را به دل گرفته باشد ـــ بدل نشد. زیرا همچون بسیاری از چپ‌ها برای رفع دردهای کینه‌توزانه‌اش به کمونیسم نپیوسته بود که حال با طرد کمونیست‌ها از گرایش‌های کمونیستی خود دست بردارد. او نه یک کمونیست ایدئولوگ، حزبی و کینه توز که یک کمونیست غریزی بود؛ کسی که از چنبر همه‌ مرزها، ساخت‌ها و پیش‌داوری‌های طبقاتی، قومیتی و جنسیتی برون جَسته بود. *** «هزار و یک شب» نام یک کتاب بلند داستانی است که با تکنیک داستان در داستان و حول محور یک داستان واحد نوشته شده است. راوی در این کتاب، «شهرزاد» دختر باهوش وزیر است که برای فرار از کشته شده شدن توسط پادشاه، ناچار است برای او قصه بگوید. داستان‌های این کتاب مجموعه‌ای از حکایت‌های هندی، عربی و ایرانی در دوران باستان و خلفای اسلامی است. 170 سال قبل، عبدالطیف تسوجی تبریزی، مامور ترجمه این کتاب به زبان فارسی شد. در صد و هفتادمین سالگرد ترجمه هزار و یک شب به زبان فارسی، خانه کتاب در نظر دارد در همایشی یک روزه با عنوان «170 سال کتابخوانی با هزار و یک شب» به این کتاب و تأثیر آن در گسترش کتاب‌خوانی بپردازد. این همایش نیمه نخست اسفندماه برگزار می‌شود و علاقه‌مندان می‌توانند مقالات خود را برای شرکت در آن، تا ابتدای بهمن ماه به دبیرخانه ارسال کنند. برای اطلاع از جزئیات فراخوان به اینجامراجعه کنید.

Viewing all articles
Browse latest Browse all 59994

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>