خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- جمال میرصادقی متولد سال 1312 در تهران و فارغالتحصیل رشته ادبیات فارسی از دانشکده ادبیات دانشگاه تهران است. داستانهای شنبه (مجموعه 51 داستان کوتاه از 37 نویسنده)، داستانهای دوشنبه، داستاننویسهای نامآور معاصر ایران، درازنای شب، شب چراغ، بادها خبر از تغییر فصل میدهند، آتش از آتش، اضطراب ابراهیم، زندگی را به آواز بخوان،گفتوگوها، دختری با ریسمان نقرهای، آسمان رنگ رنگ ، دندان گرگ، کلاغها و آدمها و مجموعه داستانهای مسافرهای شب، چشمهای من خسته، شبهای تماشا و گل زرد،این شکستهها، هراس، پشهها، روشنان، نام تو آبی است(بیست داستان)، آوازها، این سوی تلهای شن، دوالپا از نوشتههای این نویسنده هستند.
عناصر داستان، واژهنامه هنر داستان نویسی، شناخت داستان، ادبیات داستانی، راهنمای رماننویسی، جهان داستان غرب، جهان داستان ایران از دیگر آثار پژوهشی جمال میرصادقی در حوزه داستان نویسی است. با وی درباره تأثیر ایدئولوژی در ادبیات گفتوگو کردهایم.
آیا ایدئولوژی مطلق است؟ میتوان با ایدئولوژی داستان و رمان ماندگار نوشت؟
به گمانم ایدئولوژی مطلق است و نمیتوان با ایدئولوژی داستان رمان و حتی شعر ماندگار خلق کرد.
لیلی گلستان در گفتوگو با ایبنا عنوان کرد که هنر ایدئولوژی بردار نیست. نظر شما در این مورد چیست؟
خانم لیلی گلستان حرف درستی زدهاند. ایدئولوژی یک فکر مطلق است و یک عقیده را غالب میکند و میخواهد فکری را تعمیم دهد. این ایدئولوژیها از نظر کارکرد در هنر و ادبیات با یکدیگر تفاوتی هم ندارند. در ادبیات یا هر هنر دیگر بیشتر فکر و تفکر است که به انواع هنری شکل میدهد. وقتی صحبت از ایدئولوژی ادبیات میشود یعنی ادبیات در خدمت یک ایدئولوژی قرار گرفته است.
این نوع از ادبیات چه ایراد و اشکالی دارد؟
بزرگترین ایرادش این است که نویسنده از خودش بیرون آمده و ادبیاتی که به وجود میآورد که تبلیغی است. مثل همه آثاری که در شوروی سابق تحت عنوان رئالیسم سوسیالیستی نوشته میشد و بوی ایدئولوژی مارکسیستی میداد.
عده زیادی در کشورما با گونهای از ایدئولوژی به خلق اثر دست میزنند. ادبیات آنها از نظر شما چه ارزشی دارد؟
این نوع ادبیات ادبیات تبلیغی است و دوامی هم ندارد و من آن را در زمره ادبیات به حساب نمیآورم. ادبیاتی که درباره آن موقعیت و داستانها و رمانها نوشته میشود بعد از مدتی فراموش میشود اما برخی کتابها و رمانها هنوز با گذشت سالها و دههها پا برجا هستند. وقتی شما به یونان نگاه میکنید بعد از گذشت سالیان هنوز نمایشنامهها و حماسههای آنها ماندگار مانده است. چرا که دور از ایدئولوژی هستند. اگر با ایدئولوژی نوشته میشد با زمان عوض میشد. اگر بخواهیم با یک امر کلی به موضوع نگاه کنیم، این آثار حتی ممکن است در زمان خودش طرفدار داشته باشد و از طرف حکومت حمایت شود؛ درست مثل ادبیات سوسیالیستی اما با گذشت زمانه اثر داستانی و مخاطبانش نیز تغییر میکند و در مواردی همه مخاطبان خود را از دست میدهد.
ادبیات داستانی ما قبل از نهضت مشروطیت شروع میشود و آنجا آثاری به وجود میآید مانند «سیاحتنامه ابراهیم بیگ» یا «مسالک المحسنین» که در زمان خودشان شاخص بودند. این آثار نقطه شروع ادبیات داستانی در ایران هستند. در دورهای که این آثار نوشته شدند، به دلیل نیاز مخاطبان، آنقدر مورد استقبال قرار گرفتند که به دفعات این کتابها در قفقاز، استانبول و مصر به طبع رسیده و به وسیله الاغ به ایران منتقل میشدند. اگر آورنده این کتابها به ایران به دست حکومت میافتاد سرش را میزدند، اما تجارت آن به قدری پرسود بود که همه حاضر بودند خطر آن را به جان بخرند. با تمام این اوصاف امروز دیگر صحبتی از این کتابها نیست، چرا که زمانه عوض شده و معنای ادبیات برای مردم امروز تغییر کرده است.
یعنی شما معتقدید آثاری که از بین میروند جزو ادبیات محسوب نمیشوند و به اصطلاح بیرون در میمانند؟
بله در زمره ادبیات محسوب نمیشوند. ادبیات داستانی میتواند بقای خودش را حفظ کند و بخشی از ادبیات داستانی هم میتواند صرفاً در زمان خودش نوشته شود. همه آثاری که با ایدئولوژی نوشته میشود چه چپی باشد و چه راستی صرفا در زمان خودش خریدار دارد.
به نظر شما آیا آثار ماکسیم گورکی ماندگار است یا خیر؟
آثار اولیه گورکی بیشتر ماندگار است و هنوز هم خوانده میشود. «مادر» او ایدئولوژیک است اما به این دلیل که جنبش کارگری را منعکس میکند هنوز میتواند اعتبار داشته باشد اما کارهایی که بعداً گورکی در راستای رئالیسم سوسیالیستی نوشته ماندگار نیست. آنچه نام گورکی را در ادبیات نگه داشته خصوصیت انسانی داستانهایش است.
ادبیاتی که ماندگار میشود چه ویژگیهایی دارد؟
نمیخواهم به راز ماندگاری ادبیات در این زمان اندک اشاره کنم اما میتوانم به طور کلی ادبیات داستانی را به سه دسته تقسیم کنم؛ ادبیاتی که در زمان خودش به طور وسیع و زیاد، مانند «مسالک المحسنین» خوانده میشود، اما اگر زمان از آن بگذرد و سه نسل خوانده نشود جزو ادبیات محسوب نمیشود و کنار گذاشته میشود. برخی کتابها نیز ممکن است در زمان خودش خواننده نداشته باشند، اما بعدها مورد اقبال قرار بگیرند. مثال شاخص از این دست آثار «بوف کور» صادق هدایت است که ابتدا با شمارگان 200 نسخه و به هزینه شخصی نویسنده منتشر شد، اما بعدها به 13، 14 زبان ترجمه و مورد اقبال جهانی قرار گرفت. آثاری هم هستند که هم در زمان خودشان خوانده میشود و هم در زمانی که از دورهشان میگذرد. از این دست آثار نیز میتوان به «چشمهایش» بزرگ علوی اشاره کنم.
پیشینه این سوژه در خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا):
گفتوگوی راضیه تجار، داوود غفارزادگان، محمدعلی بهمنی، لیلی گلستان، محمدرضا سرشار، سیداحمد نادمی و عبدالعلی دستغیب را در این باره بخوانید.