به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) هفتاد و چهارمین نشست دوشنبههای کتاب اندیشهِ فرهنگسرای اندیشه دوشنبه 5 مردادماه به نقد و بررسی کتاب «در خدمت و خیانت روشنفکران» اثر تاریخی جلال آل احمد اختصاص داشت که با سخنرانی صادق زیباکلام و ابراهیم فیاض برگزار شد.
زیباکلام در ابتدای این مراسم توضیحاتی را درباره کتاب «در خدمت و خیانت روشنفکران» ارائه داد و گفت: این کتاب به صورتی که امروز وجود دارد بعد از فوت جلال منتشر شده و جلال آل احمد نیز در مقدمه کتاب میگوید کار تدوین این کتاب را در سال 1342 شروع کرده و به انگیزه خونی که از مردم در 15 خرداد سال 42 ریخته شد و روشنفکران در مقابل آن دستهایشان را با بی اعتنایی شستند، این کتاب را نوشته است.
وی ادامه داد: جلال اواخر سال 43 کار تدوین این کتاب را تمام کرد و میگوید از کتاب عکس گرفتم و 15 نسخه از آن را میان کسانی که اهل فکر بودند پخش کردم تا نظرشان را درباره این کتاب بگویند. دو فصل از این کتاب را در مجله «جهان نو» رضا براهنی منتشر شد ولی مابقی آن بعد از فوت جلال به چاپ رسید.
مزیت انشای جلال این است که با کلمات بازی نمیکند
وی افزود: اولین نسخه از این کتاب در سال 1357 به چاپ رسید. نسخهای که انتشارات فردوس زیر نظر شمس آل احمد منتشر کرده 500 صفحه دارد و مشتمل بر یک مقدمه و 6 فصل است. در فصل نخست با عنوان «روشنفکر کیست؟» جلال توضیحاتی را درباره کلمه روشنفکر میدهد. مزیت انشای جلال نیز در این است که با کلمات بازی نمیکند و مخاطب را نمیپیچاند. او میگوید من با کلمه روشنفکر و منورالفکر مشکل دارم و تعاریف از روشنفکر قابل انطباق با موجودی که در ایران به نام روشنفکر وجود دارد نیست. حال سوال این است که مشکل جلال با روشنفکر چیست؟
زیباکلام در پاسخ به این سوال یادآور شد: جلال در تمامی فصول کتاب به دنبال پاسخ دادن به این سوال است. او میگوید اگرچه کلمه روشنفکر در غرب معنا و مفهوم خاصی دارد اما در ایران حتی از مشروطه به بعد هم روشنفکری یک تقلید مسخره و کاریکاتوری از منورالفکرهای غربی است. وی معتقد است اگر روشنفکران ما در دوره مشروطه با مذهب و روحانیت در افتادند به دلیل این نبود که از لحاظ جامعهشناختی با مذهب در ایران مشکل داشتند بلکه به این دلیل بود که روشنفکران غربی با مذهب مشکل دارند.
به گفته وی، جلال در این کتاب تاکید میکند زمانی که روشنفکران با روحانیت در ایران متحد بودند توانستهاند اقدامات موثری انجام دهند اما هر زمان خودشان را از روحانیت جدا کردند اتفاقاتی مانند نهضت ملی نفت، مشروطه و... افتاده است. او در اواخر فصل یکم کتاب نیز به روشنفکری در ایران میپردازد.
زیبا کلام با بیان اینکه جلال آل احمد برای روشنفکری در ایران چهار مولفه تعریف کرده است، گفت: به اعتقاد جلال روشنفکران در ایران چهار ویژگی فرنگی مابی، بی دینی یا تظاهر به بی دینی، تحصیل کردگی و بیگانگی نسبت به محیط اطراف دارند. جلال در فصل دوم کتاب که حدود 50 صفحه دارد از ایران فاصله میگیرد و به غرب میرود و تعریف روشنفکری را از آنجا ارائه میکند. او در این فصل به نگاه گرامشی نیز نسبت به روشنفکری میپردازد.
این استاد علوم سیاسی در بخش دیگری از سخنانش به تشریح فصل سوم کتاب پرداخت و گفت: جلال در فصل سوم درباره زادگاه روشنفکری سخن میگوید. این فصل که حدود 100 صفحه دارد از دوره زرتشت و مانی شروع شده و به اخوان الصفا و... میرسد. در اواخر این فصل نیز جلال دوره معاصر را بررسی میکند. فصل چهارم کتاب نیز این موضوع بررسی میشود که آیا میتوانیم روحانیون و نظامیون را روشنفکر بنامیم یا خیر؟
تصویری که جلال در این کتاب از روشنفکر میدهد جالب نیست
وی تاکید کرد: جلال در فصل پنجم کتاب نیز به این موضوع میپردازد که روشنفکر ما کجاست؟ تصویری که جلال در این کتاب از روشنفکر میدهد، تصویر جالبی نیست. در فصل ششم کتاب نیز داستان حزب توده بیان میشود و در نهایت در فصل هفتم کتاب که در واقع مانیفست جمهوری اسلامی ایران نیز هست درباره غربستیزی سخن گفته میشود و در واقع علت اینکه این کتاب جاودانه شد نیز به دلیل کارکردی است که برای نظام جمهوری اسلامی ایران دارد.
فیاض نیز در بخش دوم این نشست با تاکید بر اینکه ما هنوز جلال آل احمد و شریعتی را نشناختیم گفت: اگرچه این دو برای ما در تاریخ نقطه شروعی هستند ولی ما هنوز نتوانستیم این دو را بشناسیم. با وجود این با مرگ این دو کتابهایشان با آنها دفن نشدند و هنوز هم روی این آثار سخن گفته میشود. اخیرا یوسف اباذری نیز در مراسمی به دانشجویان گفت که دوباره به سمت شریعتی و جلال برگردند! و این موضوع در نوع خود جالب بود و نشان میدهد که شریعتی و جلال بازتولید شدند.
متاسفانه در ایران نقد اجتماعی نداریم
وی ادامه داد: هر چیزی در جامعه یک نقد اجتماعی و تئوری هنجاری دارد. نقد اجتماعی از علم فلسفه بیرون میآید و تئوری هنجاری نیز که پاسخی به نقد اجتماعی است از علوم اجتماعی نشات میگیرد. این دو مکمل هم هستند اما متاسفانه در ایران نقد اجتماعی نداریم چراکه نقد اجتماعی عیار میخواهد که باید از فلسفه بیرون بیاید و ما در حال حاضر فلسفه و عیاری نداریم.
وی افزود: زمانی که جلال در سال 48 فوت میکند شریعتی تازه شروع میکند و در واقع اگر جلال نبود به گفته خود شریعتی، او هم نبود. به هر حال ما باید بفهمیم این افراد چه میگفتند. جلال و شریعتی هر دو ضد روشنفکر بودند و دوره مشروطه را نقد کردند.
مارکسیستهای ایرانی حتی کتابهای مارکس را نخواندهاند!
این استاد دانشگاه با تاکید بر اینکه ما چون نقد اجتماعی نداریم تئوری هنجاری نیز نداریم یادآور شد: تئوری هنجاری میتواند به ما پیشبینی از آینده بدهد اما چون هیچکدام از آنها را نداریم نمیتوانیم پیشبینی از آینده نیز داشته باشیم. متاسفانه روشنفکری در ایران نیز دچار همین مشکل است و ما در واقع در ایران روشنفکر نداریم.
وی در همین باره توضیح داد: روشنفکر باید نقد اجتماعی کند تا تئوری هنجاری ایجاد شود این در حالی است که در ایران ما نه مارکسیستمان روشنفکر است و نه لیبرالمان! مارکسیستهایی که در ایران وجود دارند حتی کتابهای مارکس را نخواندهاند! چون مارکس چیزی بیش از 40 هزار صفحه کتاب دارد که اینها ترجمه نشده و هیچ کس آنها را نخوانده است.
این استاد جامعهشناسی در بخش دیگری از سخنانش با بیان اینکه ما در ایران نقد دینی هم نداریم تاکید کرد: نقد دینی عیار میخواهد که این موضوع نیز در ایران وجود ندارد. روشنفکر کارش این است که همواره مطالعه کند و پرکار باشد اما الان کدام یکی از روشنفکران ما اینگونه هستند؟ شما ببینید که روشنفکران غربی و متفکران آنها چقدر مینوشتهاند؟ وبر 27 جلد، آدورنو 35 جلد کتاب و... دارد. بدین معنی که اینها هر روز مینوشتهاند! اما در روشنفکری دچار فرمالیسم هستیم.
وی گفت: من اکنون افسردگی را در استادان علوم اجتماعی میبینم. ما امروز تنها به تجلیل از این و آن بسنده کردیم و مدام میگوییم فلانی پدر این علم است در حالی که مشخص نیست مادرش کیست و آیا فرزندی هم دارد یا خیر؟!
وی تاکید کرد: ما روشنفکر نداریم چون عیار نداریم. جلال هم مقلدی از هایدگر است که آن را در ساختار مردمشناسی متجلی کرده است. شریعتی و جلال مسائل را بیشتر برای ما پیچیده کردند به همین دلیل در انقلاب آنها تبدیل به خشونت شدند و ما بیشتر گم شدیم و گمشدگی ما ادامه دارد.
زیباکلام نیز در ادامه این نشست به آشنایی ایرانیان با غربیها در طول تاریخ اشاره کرد و گفت: آشنایی ایرانیان با غرب به دوره صفویه و در قرن 16 و 17 برمیگردد. آنها با مشاهده غرب در آن دوره متوجه شدند که ایران هیچ شباهتی به غرب آن دوره ندارد بنابراین فکر تغییر از اوایل قرن 19 در ذهن ایرانیان وجود داشت. انقلاب مشروطه یک مسیر 100 ساله در ایران را طی کرد و امیدی برای اصلاحات داشت. اما بنا به دلایلی این انقلاب به ثمر نرسید چون عدهای مانند جلال معتقدند انقلاب مشروطه از مسیر خود منحرف شد در حالی که من معتقدم مشروطه از ابتدا هم در بستر خواستههای شرعی شکل نگرفته بود.
وی ادامه داد: به هر حال پس از کودتای سوم اسفند که رضاشاه به سلطنت رسید ثبات به ایران برگردانده شد و از شهریور 1320 تا کودتای 28 مرداد یک فضای باز در کشور به وجود آمد و ادبیات مارکسیسم ظهور یافت. در دهه 50 و 60 مارکسیسم به اوج رسید و در دهه 70 رو به افول گذاشت. اما در ایران این طور نبود و در دهه 20 ادبیات حزب توده موج میزد. به هر حال نگاه مارکسیستی هیچ گاه در ایران افول نکرد و حتی نیرومند شد و حال این سوال مطرح است که چرا در یک کشوری که از قضا به شدت اسلامی است و یا اینکه گفته میشود اسلامی است این میزان تمایل به مارکسیسم وجود دارد؟
وی تاکید کرد: برای اینکه بتوانیم پاسخ این دو سوال را بیابیم باید جلال و شریعتی را بفهمیم.
ملاصدرا ما را از نظر فکری و فلسفی کور کرد
فیاض در بخش دیگر این نشست در این باره گفت: امروزه، مد روزگار مارکسیسم است. ما اصولاً سرکار هستیم و دلمان با این چیزها خوش است! امروز اگر توافق هستهای میشود سرخوشیم اما بعدش نمیدانیم به کجا میخواهیم برویم. من در نمایشگاهی در بیروت کتابهای کویتی را دیدم. آنها از ما بسیار جلوتر هستند چون ما غیر از خودمان را نمیبینیم و مغرور هستیم و این را نمیبینیم! الان روشنفکری در پاکستان بسیار جلوتر از ماست.
وی افزود: ملاصدرا بحثهای فلوطین را با زبان اسلامی بازتولید کرده و در واقع او ما را 300 سال عقب نشانده است. ملاصدرا ما را از نظر فکری و فلسفی کور کرد. اخبارگری که از مکتب او بیرون آمد تعقل را از بین برد.
وی یادآور شد: ما مشروطه را درست نفهمیدیم و چون گذشته را نفهمیدیم آینده را هم کور کردیم.
فیاض با بیان اینکه دین ما نیز به شدت غرب گراست افزود: اقناع دین ما امروز به دست مداحان افتاده است و آنها درباره سیاست و فرهنگ حرف میزنند و آن را بازتولید میکنند بنابراین دین ما امروز دین مداحی است و درست شبیه دهه 70 اروپا شده است. امروز مساجد ما بیشتر خدمات اجتماعی ارائه میکنند تا کارکرد دینی داشته باشند!
وی در بخش دیگری از سخنانش با بیان اینکه ما چه بخواهیم و نخواهیم آمریکا سردمدار نظام جهانی است، اظهار کرد: آمریکا ضد روشنفکری است و فلسفهاش زندگی روزمره است. قصد آمریکا از این مذاکرات هم تنها برای باز شدن باب گفتوگو بوده و در واقع نفس مذاکره مهم بوده است و بقیه مسائل مانند توافق هستهای تنها تنور بازی ویتگنشتاین است. بدین معنی که مهم نیست نتیجه چه باشد مهم این است که فقط حرف بزنیم.
به گفته وی، آمریکا نظام جهانی را هدایت میکند در حالی که نظام روشفکری برای نظامهای سوسیالیستی کاتالانیستی است.
وی با تاکید بر اینکه امروز اگر بخواهیم به شریعتی و جلال نگاه کنیم تنها باید غصه بخوریم گفت: اگر بخواهیم به جلال نگاه کنیم فقط باید غصه بخوریم. آینده در روشنفکری نیست بلکه در کارشناسی و پراگماتیستی است.
امروز همه با هم روشنفکر هستیم
این استاد دانشگاه با بیان اینکه امروز شبکههای اجتماعی اجازه روشنفکری به ما نمیدهند گفت: چون امروز همه با هم روشنفکر هستیم و دیگر کسی کتاب و مجله نمیخواند که روشنفکری تولید شود، بنابراین این گونه میشود. امروز صدا و سیما به زور میخواهد مردم را بخنداند پس خندوانه میسازد. بعد میخواهد به زور مردم را بگرایند! پس همانطور که گفتم جلال برای ما نوستالژی است.
زیباکلام نیز در بخش پایانی این نشست با بیان اینکه غرب ستیزی امروز تسری یافته است افزود: اگر واژه غرب ستیزی را از جمهوری اسلامی بگیریم دیگر چیزی از آن باقی نمیماند و ما آن وقت درباره چه چیزی میتوانیم حرف بزنیم. در حالی که انقلاب از ابتدا غرب ستیز نبود. من 120 مصاحبه امام خمینی (ره) را در نوفل لوشاتو خواندم تنها چیزی که از آن بیرون نمیآمد آمریکا ستیزی و غرب ستیزی است.
بخش پایانی این نشست که با استقبال بسیار خوب مخاطبان مواجه شد، به پرسش و پاسخ حاضران اختصاص داشت.
برای اطلاعات بیشتر درباره کتاب «در خدمت و خیانت روشنفکران»میتوانید به نشانی زیر مراجعه کنید: