خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- دکتر فرهاد تیمورزاده، مدیرمسئول انتشارات تیمورزاده: «به نام او كه اول است پيش ازهرچيز، بی هيچ آغازی» دانش پزشکی از دیرباز با تحریر و نقش بر کاغذ و کتاب به مشتاقان و جویندگانش تعلیم داده میشد. در سالهای اخیر با وجود گسترش E- book، هنوز کتاب در انتقال این علم و سایر علوم جایگاه ویژهای دارد.
امروز «روز پزشک» است؛ حرفهای که هم مقدس مینامندش و هم دانشبنیان، تا آنجا که امیرالمؤمنین حضرت علی (ع) در یک تقسیمبندی میفرمایند: «العلم علمان، علم الادیان و علم الابدان(1)- دانش دو گونه است: علم دین و علم بدن (طب)» و این آمیختگی و نزدیکی تا بدانجا پیش میرود که طبیبانی داریم حکیم. در گذشتهای نهچندان دور مطب، مکانی روحانی و آرامشبخش بهنظر میرسید و طبیب را محرم اسراری میدانستند که نزدیکترین نزدیکان خود را نمیدانستند كه اكنون نيز مطب طبيبان بسياری واجد این خصوصیت ممتاز است که در هیچ رشته دانشگاهی نمیتوان یافت.
جالبتر آنکه آمیختگی مهارت و دانش در این سطح وسیع نیز در هیچ علمی به چشم نمیخورد. آیا میدانستید طبیبان تا دریافت درجه دکترای عمومی باید بیش از 22 هزار صفحه کتاب بخوانند؟ آیا میدانستید برای طی دوران تخصص باید حدود چهار تا پنج هزار صفحه کتاب بخوانند؟ آیا میدانستید برای طی دوران فوقتخصص باید حدود چهار تا پنج هزار صفحه کتاب بخوانند؟ و به این حجم مطالعه باید بسیاری از مقالات مجلات علمی پزشکی معتبر دنیا را نیز افزود.
داستان مطالعه و آموزش با دریافت مدرک تحصیلی در این سطوح پایان نمییابد و پس از فراغت از تحصیل در طول دوران طبابت نیز نیازمند آموزش مداوم و شرکت در کارگاههای مختلف و بهعبارتی «بازآموزی» هستند. کدام رشته دانشگاهی نیازمند چنین حجمی از مطالعه کتاب است؟
اینجاست که نقش حساس و بیبدیل کتاب در این رشته خود را مینمایاند و این در حالی است که تطبیق این دانستهها و علوم با مصادیق آن (بیمار- انسان) برای تشخیص و درمان و حتی پیشگیری، خود مقولهای وسیعتر از دانش صرف است و طبیب حاذق در اینجا به نقطهای به نام «بینش» میرسد که وجه تمایز وی با رایانه و محفوظات است.
آیا آنان که سالهای جوانی خود را با مرارت و عشق صرف دانشاندوزی و مهارتافزایی طب برای کاهش آلام مردم و درمان آنان میکنند، قابل احترام نیستند؟ کشیک در شبهای متوالی که از اواخر سال پنجم طب عمومی آغاز میشود و در سالهای اخذ تخصص گاهی به 15 تا 20 شب در ماه میرسد؛ قابل احترام نیست؟ حضور در تعطیلات مختلف پایان هفته و رسمی کشور و حتی در روزهای عید نوروز، قابل احترام نیست؟
و در تمام این کشیکها باید بیماران را ویزیت کرد و کتابها را نیز در این شرایط مطالعه کرد؟ آیا تا به حال توجه کرده بودید که ساعتهای زیادی از مطالعه کتاب طبیبان این مملکت در شرایط سخت کمخوابی و بیخوابی و نگرانی از حال بیمار رخ میدهد و نه در سالن مطالعه یک کتابخانه آرام و بیصدا؟
نتايج تحقيقی علمی در مجله پزشكی معروف «لنست» نشان میدهد احتمال بروز سكته مغزی در زمان كار بعد از ساعتهای متعارف كاری، افزايش میيابد. براساس اين تحقيق علمی، معيار ساعت كاری در هفته بين 40 تا 35 ساعت درنظر گرفته میشود و كسانی كه ساعت كاری آنان به 47 ساعت در هفته افزايش میيابد، خطر دچار شدن به سكته مغزی، 10 درصد و در كسانی كه 54 ساعت در هفته كار میكنند 27 درصد و برای ساعتهای كاری 55 ساعت در هفته 33 درصد افزايش میيابد.
آيا میدانيد پزشكان ما در دوران تحصيل و طبابت، فرصت كافی برای ورزش و استراحت ندارند. بهنظر شما دستياران رشتههای مختلف پزشكی كه در شرايط سخت و پراسترس و بیخوابی حتی تا هفتهای 100 ساعت در حال طبابت و فعاليت حرفهای هستند، با چند درصد افزايش احتمال سكته مغزی و حتی بيماریهای ديگر مواجه هستند؟
در پشت صحنه دانشاندوزی و کتابخوانی دانشگاهی، گروهی بیادعا حضور دارند که نه به چشم میآیند و نه آنگونه که باید حمایت میشوند: مؤلفان، مترجمان، حروفنگاران، ویراستاران، صفحهآرایان و ناشران که گروه تولید فرهنگی و چاپی کتاب را تشکیل میدهند.
شايد بهجا باشد در اينجا به دغدغه مشترک کتاب دانشگاهی، کتاب پزشکی و هر کتاب دیگری نيز اشاره كنيم و آن سختی برخوردها، قوانین و آییننامههای پیچ در پیچ در این حوزه است؛ آنجا که سازمان امور مالیاتی، سازمان تأمین اجتماعی، شهرداریها، اداره برق، اداره گاز، سازمان آب و فاضلاب، سازمان تعزیرات حکومتی به ناشران میرسند. اگر سیاستگذاران و بسترسازان فرهنگی کشور در هر مقولهای که به کتاب میرسند، نگاه خود را تغییر ندهند، اتفاق ویژهای در حوزه كتاب و كتابخوانی نخواهد افتاد.
به کتاب و اهالی کتاب به مهر بنگریم؛ همانگونه که به طب و اهالی طب نیز که عمر خود را در میان درد و بیماری مردم سپری میکنند.
روز پزشک، بر پزشکان دردآشنا و بسیار کتابخوان این مرز و بوم که این روزها بسیار مورد بیمهری دوست و غیردوست قرار میگیرند، مبارک باد!
«به ياد او كه آخر است پس از هر چيز، بی هيچ پايانی»